آغوش گرم
19 دی 1397 توسط نردبانی تا بهشت
چشم به جهان گشودم. زیبایش خیرهکننده بود و برقش، چشمانم را ربود. زنبیلی به دست گرفتم و راهی بازارش شدم. آنجا آنقدر زیبایی کاذب را یافتم، گذر زمان را درک نکردم. چون به خود آمدم، در شلوغی بازار گم شده بودم. هاجوواج اینطرف و آنطرف را نگاه میکردم. به… بیشتر »