سفرعشق ۲۷
25 دی 1397 توسط نردبانی تا بهشت
#قسمت_بیستوهفتم #سفر_عشق از نشستن تو پذیرایی و خیره شدن به یه نقطه خسته شدم. با بابا اینا شببخیری کردم و رفتم تو اتاقم. ذهنم اونقدر درگیرِ اتفاقات این چند روز بود، که هر کاری کردم، خوابم نبرد. رفتم دفترچه رو از تو کیفم درآوردم، تا خودم رو… بیشتر »