عطر یاس من ۱۳
28 فروردین 1400 توسط نردبانی تا بهشت
زینب با لحن آرامی گفت: –پس چرا وایسادی، بیا دیگه!! با تتهپته گفتم: –آآآخخخه، اونجا رو میز اونا بشینیم؟! زینب زد زیر خنده و با مسخره رو کرد بهم و گفت: –عزیزدلم میشینیم رو یه میز دیگه، منم معذبم و روم نمیشه پیش حاجآقای حسینی!! نفس عمیقی کشیدم و تو… بیشتر »