یاس کبود۱۴

افتخارم سربازی مولا است. سعی می کنم آنچه را در وبلاگم منتشر می شود به قلم و نوشته خودم باشد، مگر در مواردی اندک. انشالله این نوشته ها مورد رضایت مولایم قرار بگیرد و قدمی هرچند کوچک برای زمینه سازی ظهور باشد.
  • بهار ما تویی یابن الحسن 
  • ورود 
  • وبلاگ دوستان

  • مهنا
  • ضحی
  • طلبگی‌ام مرا افتخار است
  • طوبای محبت
  • کویر تشنه باران
  • شورشیرین
  • مرکزندیریت حوزه علمیه خواهران

یل ام‌البنین

18 شهریور 1398 توسط نردبانی تا بهشت

تشنگی امان از همه بریده است. لبها خشکیده و چشمها کم‌سو شده‌اند. صدای العطش طفلان عمو را بی‌قرار کرده است. عموی است دیگر، نمی‌تواند گریه کودکان را ببیند. مشک را برمی‌دارد و به سمت شریعه‌ی فرات می‌رود. صدای آبِ خروشان گوشش را نوازش می‌دهد. آبی گوارا و خنک که تشنگی طفل شیرخوار را برطرف می‌کند. با خودش می‌اندیشد کودکان برادر را سیراب می‌کنم.

نام عباس"علیه‌السلام” لرزه بر اندام دیوصفتان می‌اندازد، بنابراین در فکر چاره‌اند تا یل ام‌البنین را از پای درآورند.

گرگها کمین کرده‌اند و منتظر علمدارند. حضرت عباس"علیه‌السلام” دستان را به آب می‌زند و به آن خیره می‌شود. رقص پرتوهای نور در آب دلبری می‌کند و خنکایش هوای نفس را به وجد می‌آورد تا جرعه‌ای از آن بنوشد. اما عباس‌"علیه‌السلام” باب الحوائج است، و باید واسطه فیوضات برای عاشقان برادر شود. آب را به فرات می‌سپارد، مشک را پر می‌کند و به امید سیراب کردن طفلان راهی خیمه‌ها می‌شود.

گرگهای زخمی از کمین‌گاه بیرون می‌آیند و مانع آبرسانی به خیمه‌ها می‌شوند.

 4 نظر

حسرت

14 شهریور 1398 توسط نردبانی تا بهشت

نامه رویِ نامه نوشته شد. دوازده هزار نامه برایِ امام فرستاند! همه آماده‌ی‌آماده بودند. منتظر برایِ قیام، منتظرِ دفاع از دین اسلام، اما یک مرتبه ورق برگشت و یکی‌یکی پراکنده شدند. یکی به بهانه‌ی سرپرستیِ خانواده از میدان گریخت، آن یکی هدفش غنیمت جنگی بود و حالا بدون جنگ صاحب زر و سیم و طلا شده دیگر نیازی نبود به جنگی برود که احتمال دارد در میدانش کشته شود؟! چند ساعتی نگذشت که شهر آرامِ‌آرام شد و انگار‌نه‌انگار مهمان بزرگی را دعوت کرده بودند. به مانند زنان در پستوهایِ خانه مخفی شدند و به وعده‌هایشان پشت کردند! امام ماند و ۷۲ یار باوفایش. او تنها ماند و اهل‌بیت غریبش.

۱۴۰۰ سال گذشت و فرزندش در بینمان غریب است. خودم را با آنها مقایسه می‌کنم نه مانند شمر “لعنت‌الله‌علیه” جانبازِ جنگ صفین هستم و نه چون او نمازشب‌خوان! نکند روزی برسد و من هم شمشیر به رویِ امام زمانم بکشم! 

آنها صحابه رسول خدا بودند و من ادعایِ سربازیِ آقا را دارم! آیا حواسم هست در چه جایگاهی هستم و وظیفه‌ام چیست؟! 

اگر روزی امام زمان بیاید می‌توانم با افتخار سرم را بالا بگیرم و از شرم سر به زیر نباشم؟! 

حال که زیارت عاشورا را می‌خوانم و این همه لعن به ابوسفیان و آلش می‌فرستم، مراقب هستم روزی من هم مورد لعن و نفرین آیندگان قرار نگیرم؟!

 13 نظر

دعوت‌نامه روضه ارباب

11 شهریور 1398 توسط نردبانی تا بهشت

یکی از جاهایی که امروز برایِ روضه دعوت شدم، خانه‌ای بود که صاحبش در آن کوچه غریب و ناآشنا بود. وقتی رسیدم غیر از دختر و خواهرش کسی نبود. خیلی ناراحت بود. می‌گفت:

“یک ماهیه اومدم این کوچه، تهران که بودم ۱۲ سال روضه داشتم خانه‌ام جا برایِ نشستن نبوده ولی الان صبح به همسایه‌هایِ اینجا گفتم عصر روضه دارم چون غریبم کسی نیومده است!" 

سعی کردم با گفتن حکایت‌ها و داستان‌هایی درباره مهم بودن کیفیت در عزاداری امام حسین “علیه‌السلام” آرامش را به وجودش هدیه کنم. به او گفتم:

“خودشون دعوت‌نامه می‌فرستند و دعوت می‌کنند. گاهی آنقدر کار برایت پیش می‌آید که اصلا فراموش می‌کنی، روضه دعوت شدی!” بیست دقیقه‌ای نشستم و فقط دو نفر از همسایه‌هایشان آمدند. بخاطر دیر بودن برایِ مجلس بعدی، مجبور شدم روضه را بخوانم و مجلس را جمع کنم.

 6 نظر

روضه خواندن با گلویِ گرفته

10 شهریور 1398 توسط نردبانی تا بهشت

چقدر دلنشین است وقتی همه چیز دست به دست هم می‌دهند تا تو را از کارت باز دارند، اما تو آنقدر مصممی که با وجود تمام ناملایمات کارت را انجام می‌دهی.

قرارِ روضه داشتم و قول داده بودم بروم، اما از صبح حالم بد شد و ناخوشیم من را به دکتر و بیمارستان کشاند! با آمپول، شربت و قرص راهی خانه شدم و بعد از استراحتی کوتاه، برایِ بردن اکوو راهیِ حوزه شدم تا از آنجا به مجلس روضه روم! یکی از دوستان اکوو را به مؤسسه قرآنی خود برده و آن را پس نیاورده بود! هرچه هم تماس می‌گرفتیم، می‌گفت:

“خودم خارج از استانم و کسی نیست آن را پس بیاورد!”

هاج‌و‌واج مانده بودم، حالا چگونه روضه می‌خواندم! با حالِ نزار و صدایِ گرفته ناشی از سرما‌خورگی راهیِ خانه‌یِ صاحبِ روضه شدم! آنجا هم هرچقدر دنبالِ اکوو گشتند نبود که نبود! انگار قسمت بود بدون میکروفن وارد محرم شوم! متوسل به خودشان شدم و گفتم:

“از خود شما می‌خواهم، بتوانم روضه را بخوانم. صدایم نگیرد و خارش به جان گلویم نیفتد!”

مناجات امام زمان “عج‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف” را خواندم و بعد از آن روضه‌ی مادر را خواندم. 

نمی‌دانم چرا؟! امسال دوست داشتم روضه‌هایِ محرم و صفر را با روضه مادر شروع کنم، هرچه باشد اگر آن روز در مدینه، خانه‌ای آتش نمی‌گرفت؛ کسی به خود جرأت نمی‌داد خیمه‌ی بانو زینب “سلام‌الله‌علیها” را به آتش بکشاند.

روضه را با صدایی گرفته خواندم و عذرخواهی کردم اگر حق روضه را ادا نکردم!

 23 نظر

گِل‌مالی در روز عاشورا

08 شهریور 1398 توسط نردبانی تا بهشت

یکی از مراسم‌هایِ زیبایِ شهرستانِ الشتر در روزِ عاشورایِ حسینی، گذاشتن گل بخاطر غم و اندوه فراوان در شهادتِ اباعبدلله‌الحسین و یاران باوفایش است.

از گذشته‌هایِ دور در این شهرستان، رسم بر این بوده هرگاه خانواده‌ای عزیزی را از دست می‌داد؛ اقوام و خویشان گِل‌مالی می‌کردند و به این صورت ماتم و عزایِ خویش را نشان می‌دادند.

اکنون این رسم در بین اهالی کم‌رنگ شده اما هنوز برایِ امام حسین “علیه‌السلام” انجام می‌گیرد.

شبِ عاشورا که فرا می‌رسد، انگار در شهر گردِ غم و اندوه پاشیده شده استـ تمام هیئت‌هایِ مذهبی محلِ مناسبی را در کنارِ هیئت خود برایِ درست کردن گل آماده می‌کنند. این گِل علاوه بر موادِ اولیه آن که خاک و گلاب است، چاشنی از عشق به ابا‌عبدالله را در خود نهفته است، به همین خاطر اگر گِل را با نیت و قصد قربت استفاده کنی شفادهنده خوبی برایِ دردهایِ جسمی و روحی است.

آیت‌‌الله بروجردی “رحمه‌الله‌علیه” به برکتِ این گِل چشمان‌شان شفا پیدا می‌کنند!

آیت الله شیخ لطف الله صافی گلپایگانی خاطره ای را از مرحوم آیت الله بروجردی نقل میکنند :

“این معجزه را چندین بار از زبان  آیت الله بروجردی شنیده‌ام که تعریف می‌کردند.هیئتی بود در بروجرد که افراد این هیئت سر تا پای خود را گِل‌آلود می‌کردند و با این شکل و شمایل به عزاداری در مصیبت حضرت سید الشهدا علیه السلام می‌پرداختند.

آیت الله بروجردی در یکی از سال‌ها که اتفاقاً چشمشان اذیت می‌کرد و در این مراسم شرکت کرده بودند، در حالی که مراسم به قوت خود برقرار بود، مقداری از گِل خشک شده‌ی عزاداران را به چشم خویش مالیدند.

به برکت عزاداری بر امام حسین علیه السلام این گِل، چشم مبارکشان را شفا داد به طوری که تا آخر عمر کتابهایی نظیر جواهر را به راحتی می‌خواندند.”

آری این گِل‌، گِلی معمولی نیست و چون نامِ شهیدِ اشک بر آن برده شده شفادهنده است و بیدارکننده روح و روانِ خفته در خوابِ غفلت!

حسِ زیبایی است وقتی می‌بینی جوانانِ این مرزوبوم آن روز به جایِ ژل بر رویِ موهایِ سرشان، گِل عزاداریِ سیدوسالارِ شهیدان را استفاده می‌کنند و همگام با سایرِ مردم به عزاداری می‌پردازند.

پ ن: گلابی که در تهیه این گِل استفاده می‌شود، توسط خود مردم آورده می‌شود. در نذرهایی که مردم دارند، بعضی گلابِ گِل روز عاشورا را نذر می‌کنند.

 10 نظر
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

یاس کبود۱۴

مولای‌من! تقویم را ورق می‌زنم، اما غیر از سرما و یخبندان چیزی نمی‌بینم. دل مان برای بهار لک زده و چشمان مان به دنبال بهار می‌گردد. بیا تا این سکوت یخ‌زده انتظار را بشکنی و بهار را برای مان به ارمغان بیاوری. آری مولای‌خوبم! دلم گلِ یاس می‌خواهد و نرگس. دلم برای عطرِ شمیم گلِ محمدی تنگ شده است. می‌دانم تو به انتظار ما نشسته‌ای، تا برگردیم. دریغا! چنان غرق لذت هستیم که فراموش کرده‌ایم، آمدنت را. ✏ز. یوسفوند

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احادیث اهل بیت
  • احکام شرعی
  • اطلاعیه
  • امام زمانی
  • بدون موضوع
  • حجاب
  • خاطرات تبلیغی
  • دعا
  • دلتنگی
  • دلنوشته
  • دوستانه
  • رمان
  • رمان عطر یاس من
  • رمان عطریاس
  • رمان‌سفرعشق
  • زیارت
  • سخن حکیمانه
  • سروده های من
  • سفرنامه
  • شهدا
  • صحیح‌خوانی نماز
  • طلبگی من
  • طلبگی من
  • عیدولایت
  • محرم و عاشورا
  • مناجات
  • مناسبت‌ها
  • مولودی
  • میلاد
  • نوشته های مدرسه
  • وبلاگ‌نویسی
  • وحدت بین شیعه و سنی
  • کروناویروس
  • کلیپ تولیدی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

وبلاگ دوستان

  • مهنا
  • ضحی
  • طلبگی‌ام مرا افتخار است
  • طوبای محبت
  • کویر تشنه باران
  • شورشیرین
  • مرکزندیریت حوزه علمیه خواهران

لوگو

یاس کبود

بهترین وبلاگ ها

  • معاون فرهنگی نوشهر
  • فرهنگی
  • نورفشان
  • صاحل الامر
  • ندا فلاحت پور

گزارش تخلف

گزارش تخلف

آمار

  • امروز: 195
  • دیروز: 788
  • 7 روز قبل: 2412
  • 1 ماه قبل: 18235
  • کل بازدیدها: 442550

پربازدیدها

  • دلم فریاد می‌خواهد
  • حمام عمومی
  • زن خوب وقتی آقاش میاد خونه...
  • کربلا دلتنگتم
  • عشق‌بازی در تاکسی!
  • چون شب باش و آرامش ببخش
  • بانوان و ورزشگاه
  • دوراهی انتخاب
  • دیوار زندگی
  • مناجات
  • ترس از ترور
  • تشکر از دوستان کوثربلاگ😘
  • معرفی برای ازدواج در سرپل
  • صبح‌انتظار
  • دختر و پسر بی‌خانمان
  • سفرعشق۶۵
  • بلاتکلیفی این روزهایم
  • نماز اول وقت
  • چشمه
  • خیرمحض

رتبه کشوری وبلاگ

    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس