دعوتنامه روضه ارباب
11 شهریور 1398 توسط نردبانی تا بهشت
یکی از جاهایی که امروز برایِ روضه دعوت شدم، خانهای بود که صاحبش در آن کوچه غریب و ناآشنا بود. وقتی رسیدم غیر از دختر و خواهرش کسی نبود. خیلی ناراحت بود. میگفت:
“یک ماهیه اومدم این کوچه، تهران که بودم ۱۲ سال روضه داشتم خانهام جا برایِ نشستن نبوده ولی الان صبح به همسایههایِ اینجا گفتم عصر روضه دارم چون غریبم کسی نیومده است!"
سعی کردم با گفتن حکایتها و داستانهایی درباره مهم بودن کیفیت در عزاداری امام حسین “علیهالسلام” آرامش را به وجودش هدیه کنم. به او گفتم:
“خودشون دعوتنامه میفرستند و دعوت میکنند. گاهی آنقدر کار برایت پیش میآید که اصلا فراموش میکنی، روضه دعوت شدی!” بیست دقیقهای نشستم و فقط دو نفر از همسایههایشان آمدند. بخاطر دیر بودن برایِ مجلس بعدی، مجبور شدم روضه را بخوانم و مجلس را جمع کنم.