روضه خواندن با گلویِ گرفته
چقدر دلنشین است وقتی همه چیز دست به دست هم میدهند تا تو را از کارت باز دارند، اما تو آنقدر مصممی که با وجود تمام ناملایمات کارت را انجام میدهی.
قرارِ روضه داشتم و قول داده بودم بروم، اما از صبح حالم بد شد و ناخوشیم من را به دکتر و بیمارستان کشاند! با آمپول، شربت و قرص راهی خانه شدم و بعد از استراحتی کوتاه، برایِ بردن اکوو راهیِ حوزه شدم تا از آنجا به مجلس روضه روم! یکی از دوستان اکوو را به مؤسسه قرآنی خود برده و آن را پس نیاورده بود! هرچه هم تماس میگرفتیم، میگفت:
“خودم خارج از استانم و کسی نیست آن را پس بیاورد!”
هاجوواج مانده بودم، حالا چگونه روضه میخواندم! با حالِ نزار و صدایِ گرفته ناشی از سرماخورگی راهیِ خانهیِ صاحبِ روضه شدم! آنجا هم هرچقدر دنبالِ اکوو گشتند نبود که نبود! انگار قسمت بود بدون میکروفن وارد محرم شوم! متوسل به خودشان شدم و گفتم:
“از خود شما میخواهم، بتوانم روضه را بخوانم. صدایم نگیرد و خارش به جان گلویم نیفتد!”
مناجات امام زمان “عجاللهتعالیفرجهالشریف” را خواندم و بعد از آن روضهی مادر را خواندم.
نمیدانم چرا؟! امسال دوست داشتم روضههایِ محرم و صفر را با روضه مادر شروع کنم، هرچه باشد اگر آن روز در مدینه، خانهای آتش نمیگرفت؛ کسی به خود جرأت نمیداد خیمهی بانو زینب “سلاماللهعلیها” را به آتش بکشاند.
روضه را با صدایی گرفته خواندم و عذرخواهی کردم اگر حق روضه را ادا نکردم!