یاس کبود۱۴

افتخارم سربازی مولا است. سعی می کنم آنچه را در وبلاگم منتشر می شود به قلم و نوشته خودم باشد، مگر در مواردی اندک. انشالله این نوشته ها مورد رضایت مولایم قرار بگیرد و قدمی هرچند کوچک برای زمینه سازی ظهور باشد.
  • بهار ما تویی یابن الحسن 
  • ورود 
  • وبلاگ دوستان

  • مهنا
  • ضحی
  • طلبگی‌ام مرا افتخار است
  • طوبای محبت
  • کویر تشنه باران
  • شورشیرین
  • مرکزندیریت حوزه علمیه خواهران

شلمچه...

16 فروردین 1400 توسط نردبانی تا بهشت

نزدیکی‌هایِ ساعت ۹ بود با غر‌غر کردن هایِ زینب از خواب بیدار شدم. ته دلم کلی بد و بیراه بارش کردم :

“دختره‌یِ دیوونه نه شب‌ها می‌ذاره بخوابم، نه صبح اجازه می‌ده که سرحال بیدار شم!!”

شروع ‌کردم به مالیدن چشم‌هایم، تمام انرژیم را در صدایم جمع کردم و با اخم به زینب گفتم:

–دختر مگه تو مریضی، چرا نمی‌ذاری بخوابم؟!

زینب در حالی که داشت موهایش را می‌بافت با عصبانیت داد زد:

–تا کی می‌خوای، بخوابی؟! یه نگاه به ساعتت بنداز، لنگِ ظهره؟!

–خب چکار کنم تو شب‌ها تا نصفِ شب با حاج‌آقات چت می‌کنی؟! عشق و حالش برا توئه، نخوابیدنش برا من بیچاره! نور گوشیت می‌اُفته تو چشمم نمی‌ذاره بخوابم! الانم که خوابم هنوز تموم نشده بلند شم!

زینب از این حرفم عصبی‌تر شد، بالشتی که کنار دستش بود را پرت کرد سمتم و گفت:

–دخترئه پروووو، من به تو چکار دارم؟! خودتم بعدا می‌بینیم، چقدر سرت تو گوشی باشه!!

مثلا از خجالت و شرم لپ‌هام قرمز شدند! سرم را پایین انداختم و ته دلم گفتم:

“الهی آمیییییین" 

با این حرفِ زینب، باز به فکر فرو رفتم، یعنی می‌شود من‌ هم مثل زینب، ازدواج خوبی داشته باشم؟!

با نیشگونی که زینب از بازویم گرفت به خودم آمدم و گفتم:

–آیییی دختر چکار می‌کنی، چرا اینطوری می‌کنی؟! ببین دستم کبود شد!!

–خب هرچی صدات می‌زنم جواب نمی‌دی!!

 پاشو آماده شو، صبحونتو بخور، قراره با حاج‌آقا بریم شلمچه!!

با تعجب نگاهم را به زینب دادم و گفتم:

–شلمچه؟!

–آره عزیزم! حاج‌آقامون گفت: ” حالا که روز آخر خادمی‌الشهداست و داریم برمی‌گردیم، بریم شلمچه رو هم ببینیم، حیفه بدون رفتن به اونجا برگردیم!!”

به زینب لبخند زدم و گفتم:

–واااای خیلی خوشحالم! تنها میریم؟!

زینب ابرویی بالا انداخت و گفت:

–نه یه نفر دیگه هم باهامونه!

با تعجب گفتم:

–کی؟!

زینب با شیطنت جواب داد:

–بعدا خودت می‌فهمی! من برم یه کم کار دارم انجام بدم، توم پاشو، کم‌کم آماده شو!!

از این همه خود‌شیرینی زینب حرصم گرفته بود. یعنی کی قرار هست با ما بیاید؟! 

“آه به من چه اصلا، فکرم رو درگیر چه چیزایی می‌کنم، حتما آقای  مجدئه، می‌خواد باهامون بیاد!!”

 صبحانه‌ام را خوردم و آماده شدم ولی نمی‌دانم چه مرگم بود این‌همه استرس داشتم!

با زینب هم‌قدم شدم که برویم سمتِ ماشینی که شوهر زینب داخلش بود. با چیزی که دیدم خشکم زد و دهنم از تعجب باز ماند!

✍ز. یوسفوند

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 2 نظر

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)

کلیدواژه ها: به قلم خودم رمان عطر یاس من قسمت پنجم

موضوعات: رمان عطر یاس من لینک ثابت

نظر از: شهید محمود رضا بیضائی [عضو] 
  • ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)
5 stars

با سلام و احترام.
موفق باشید قلم خوبی دارید.
التماس دعا

1400/01/18 @ 10:25
پاسخ از: نردبانی تا بهشت [عضو] 
  • یاس کبود۱۴

سلام
لطف داری
ممنون از نگاه گرمت

1400/01/18 @ 17:04


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

یاس کبود۱۴

مولای‌من! تقویم را ورق می‌زنم، اما غیر از سرما و یخبندان چیزی نمی‌بینم. دل مان برای بهار لک زده و چشمان مان به دنبال بهار می‌گردد. بیا تا این سکوت یخ‌زده انتظار را بشکنی و بهار را برای مان به ارمغان بیاوری. آری مولای‌خوبم! دلم گلِ یاس می‌خواهد و نرگس. دلم برای عطرِ شمیم گلِ محمدی تنگ شده است. می‌دانم تو به انتظار ما نشسته‌ای، تا برگردیم. دریغا! چنان غرق لذت هستیم که فراموش کرده‌ایم، آمدنت را. ✏ز. یوسفوند

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احادیث اهل بیت
  • احکام شرعی
  • اطلاعیه
  • امام زمانی
  • بدون موضوع
  • حجاب
  • خاطرات تبلیغی
  • دعا
  • دلتنگی
  • دلنوشته
  • دوستانه
  • رمان
  • رمان عطر یاس من
  • رمان عطریاس
  • رمان‌سفرعشق
  • زیارت
  • سخن حکیمانه
  • سروده های من
  • سفرنامه
  • شهدا
  • صحیح‌خوانی نماز
  • طلبگی من
  • طلبگی من
  • عیدولایت
  • محرم و عاشورا
  • مناجات
  • مناسبت‌ها
  • مولودی
  • میلاد
  • نوشته های مدرسه
  • وبلاگ‌نویسی
  • وحدت بین شیعه و سنی
  • کروناویروس
  • کلیپ تولیدی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

وبلاگ دوستان

  • مهنا
  • ضحی
  • طلبگی‌ام مرا افتخار است
  • طوبای محبت
  • کویر تشنه باران
  • شورشیرین
  • مرکزندیریت حوزه علمیه خواهران

لوگو

یاس کبود

بهترین وبلاگ ها

  • معاون فرهنگی نوشهر
  • فرهنگی
  • نورفشان
  • صاحل الامر
  • ندا فلاحت پور

گزارش تخلف

گزارش تخلف

آمار

  • امروز: 152
  • دیروز: 358
  • 7 روز قبل: 1760
  • 1 ماه قبل: 17454
  • کل بازدیدها: 441762

پربازدیدها

  • دلم فریاد می‌خواهد
  • حمام عمومی
  • زن خوب وقتی آقاش میاد خونه...
  • کربلا دلتنگتم
  • عشق‌بازی در تاکسی!
  • چون شب باش و آرامش ببخش
  • بانوان و ورزشگاه
  • دوراهی انتخاب
  • دیوار زندگی
  • مناجات
  • ترس از ترور
  • تشکر از دوستان کوثربلاگ😘
  • معرفی برای ازدواج در سرپل
  • صبح‌انتظار
  • دختر و پسر بی‌خانمان
  • سفرعشق۶۵
  • بلاتکلیفی این روزهایم
  • چراغ قرمز
  • نماز اول وقت
  • چشمه

رتبه کشوری وبلاگ

    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس