یاس کبود۱۴

افتخارم سربازی مولا است. سعی می کنم آنچه را در وبلاگم منتشر می شود به قلم و نوشته خودم باشد، مگر در مواردی اندک. انشالله این نوشته ها مورد رضایت مولایم قرار بگیرد و قدمی هرچند کوچک برای زمینه سازی ظهور باشد.
  • بهار ما تویی یابن الحسن 
  • ورود 
  • وبلاگ دوستان

  • مهنا
  • ضحی
  • طلبگی‌ام مرا افتخار است
  • طوبای محبت
  • کویر تشنه باران
  • شورشیرین
  • مرکزندیریت حوزه علمیه خواهران

سفرعشق ۵۰

26 بهمن 1397 توسط نردبانی تا بهشت

​#قسمت_پنجاهم

#سفر_عشق 
بابا اومد تو اتاق و رو صندلیِ میزم نشست. با عصبانیت نگاهی به اطرافش انداخت و آه سنگینی کشید ! دعا می‌کردم، زودتر از اون فضا نجات پیدا کنم. چشمام رو به زمین دوخته بودم. یه چیزی گلوم رو فشار می‌داد. سکوت سنگینی تو اتاق حاکم بود. بعد از چند دقیقه‌ای بابا سکوت رو شکست و گفت:

–دخترم نمی‌خواستی با پسرِ آقای سهرابی ازدواج کنی، چرا گفتی بیان خواستگاری؟! این پسره کیه مامانت میگه ازت خواستگاری کرده؟! ندیده و نشناخته چرا به هرکسی اعتماد می‌کنی؟! 

حرفای بابام به حدی برام سنگین بودن، که هیچ جوابی براشون نداشتم!! خدایا حالا چی بگم؟! با مِن‌مِن گفتم:

–ب ب بابا م م م من هیچ حسی به آقای سهرابی ندارم!!

قبل خواستگاری هم گفتم، بیان ببینمشون، قول نمیدم جواب مثبت بدم!!

–می‌دونم دخترم ولی مجید پسرِ خیلی خوبیه!! 

–می‌دونم باباجون!! من نمیگم خدای ناکرده پسرِ بدیه!! ولی من هیچ حسی بهش ندارم.

–چی بگم دخترم؟! تو می‌خوای  یه عمر باهاش زندگی کنی!! هرچی خودت صلاح می‌دونی!! من به آقای سهرابی زنگ میزنم و جواب منفی رو میگم!!

 اون پسر هم تا نبینمش هیچ قولی بهت نمیدم!! بذار یه جلسه بیان با خونوادش آشنا بشیم. ببینم چی میشه؟!

با شنیدن حرفهای بابا لبخندی رو لبم نشست، ولی سعی کردم اون رو مخفی کنم!! بابا بلند شد بره. دستش رو گذاشت رو دستگیره در، گفتم:

–باباجون!

–جانم دخترم!!

–حالا بگم کی بیان؟! منتظرن!

–بگو آخرِ هفته بیان.

خیلی خوشحال بودم ولی باید قبلش یه سری حرفا رو به فرزام میزدم!! گوشیم رو برداشتم و شماره فرزام رو جستجو کردم. بعد از چند تا بوق، صدای فرزام تو گوشی پیچید و گفت:

–الووو سحر. سلام. خوبی؟! چه خبر؟! 

یه ریز حرف میزد و بهم امون نمیداد جوابش رو بدم!! 

داد زدم

–بذار منم حرف بزنم!!

–ببخشید، بفرما خانممم!!

–ببین من با بابا حرف زدم، قبول کرد آخر هفته با خونواده بیاید خواستگاری.

–آخ جوووون!!

–زیاد دلت رو صابون نزن!! بابا گفته باید تأییدت کنه، بعدم من خودم یه سری حرفا دارم که توی جلسه خواستگاری باید بهت بگم !!

–چه حرفایی؟! 

–بعدا بهت میگم! کاری نداری؟! ‌من یه کم کار دارم!! 

–باشه برو. خداحافظ.

خداحافظی کردم و گوشی رو قطع کردم.

#به_قلم_خودم

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

کلیدواژه ها: سفرعشق قسمت ۵۰

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

یاس کبود۱۴

مولای‌من! تقویم را ورق می‌زنم، اما غیر از سرما و یخبندان چیزی نمی‌بینم. دل مان برای بهار لک زده و چشمان مان به دنبال بهار می‌گردد. بیا تا این سکوت یخ‌زده انتظار را بشکنی و بهار را برای مان به ارمغان بیاوری. آری مولای‌خوبم! دلم گلِ یاس می‌خواهد و نرگس. دلم برای عطرِ شمیم گلِ محمدی تنگ شده است. می‌دانم تو به انتظار ما نشسته‌ای، تا برگردیم. دریغا! چنان غرق لذت هستیم که فراموش کرده‌ایم، آمدنت را. ✏ز. یوسفوند

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احادیث اهل بیت
  • احکام شرعی
  • اطلاعیه
  • امام زمانی
  • بدون موضوع
  • حجاب
  • خاطرات تبلیغی
  • دعا
  • دلتنگی
  • دلنوشته
  • دوستانه
  • رمان
  • رمان عطر یاس من
  • رمان عطریاس
  • رمان‌سفرعشق
  • زیارت
  • سخن حکیمانه
  • سروده های من
  • سفرنامه
  • شهدا
  • صحیح‌خوانی نماز
  • طلبگی من
  • طلبگی من
  • عیدولایت
  • محرم و عاشورا
  • مناجات
  • مناسبت‌ها
  • مولودی
  • میلاد
  • نوشته های مدرسه
  • وبلاگ‌نویسی
  • وحدت بین شیعه و سنی
  • کروناویروس
  • کلیپ تولیدی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

وبلاگ دوستان

  • مهنا
  • ضحی
  • طلبگی‌ام مرا افتخار است
  • طوبای محبت
  • کویر تشنه باران
  • شورشیرین
  • مرکزندیریت حوزه علمیه خواهران

لوگو

یاس کبود

بهترین وبلاگ ها

  • معاون فرهنگی نوشهر
  • فرهنگی
  • نورفشان
  • صاحل الامر
  • ندا فلاحت پور

گزارش تخلف

گزارش تخلف

آمار

  • امروز: 540
  • دیروز: 358
  • 7 روز قبل: 1760
  • 1 ماه قبل: 17454
  • کل بازدیدها: 441762

پربازدیدها

  • دلم فریاد می‌خواهد
  • حمام عمومی
  • زن خوب وقتی آقاش میاد خونه...
  • کربلا دلتنگتم
  • عشق‌بازی در تاکسی!
  • چون شب باش و آرامش ببخش
  • بانوان و ورزشگاه
  • دوراهی انتخاب
  • دیوار زندگی
  • مناجات
  • ترس از ترور
  • تشکر از دوستان کوثربلاگ😘
  • معرفی برای ازدواج در سرپل
  • صبح‌انتظار
  • دختر و پسر بی‌خانمان
  • سفرعشق۶۵
  • بلاتکلیفی این روزهایم
  • چراغ قرمز
  • نماز اول وقت
  • چشمه

رتبه کشوری وبلاگ

    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس