اردویجهادی
بعد از کلی التماس کردن به اعضا، بالاخره همه راضی شدند به عروسی برویم!! با همان لباسهایِ جهادیی راهی شدیم!! باران شدتش هر لحظه بیشتر میشد، خیابانها را آب گرفته بود. عروسی در یکی از تالارهایِ بیرون شهر بود، در منطقه ای سرسبز و دیدنی قرار داشت. وقتی رسیدیم تالار، با دیدنِ افرادی که داخل نشسته بودند، چشم هایم از تعجب گرد شدند!! عروسی مختلط که زن و مرد قاطی ولی جدا نشسته بودند!! جالبتر از این، دیدنِ همه خانمها با چادر بود که با لباسهایِ ساده نشسته بودند!! اصلا باورکردنی نبود، در منطقهای که نزدیک مرز بود و معمولا در عروسیهای شان بیحجاب هستند، حالا همه محجبه و بدون آرایش آنچنانی!! عروس خانم هم لباس عروس نپوشیده بود، یه لباس ساده و شیک پوشیده بود و کنارِ آقا داماد، گل میگفت و گل میشنید!! مهمتر از همه اینها این بود که موسیقی لهو و لعب هم نداشتند؛ عروسیِ پاک و امام زمانی که سردرِ تالار نوشته بودند ورود گناه اکیدا ممنوع!!
دوستانِ جهادیِ گروه میکروفن را دست گرفتند و شادیی به مجلس دادند، چند تا لطیفه بانمک تعریف کردند و باعث خنده مهمانها شدند!! بعد از عروسی هم کنار عروس و داماد رفتیم و برایِ خوشبختیشان دعا کردیم و کار تبلیغی ماندگار در ذهن مردم آن منطقه به یادگار گذاشتیم!!