همسفرهای من در زیارت امام رضا...
بخاطر کرونا در هر کوپه فقط سه نفر می گذارند وارد شود، اما من و سه نفر دیگر که در ایستگاه ملایر با هم آشنا شدیم؛ تصمیم گرفتیم در یک کوپه باشیم. با کلی اصرار، مهمان دار قبول کرد. بماند که برای پذیرایی و … حق یکی از ما ضایع می شد!
با یکی از دختران کوپه حس بسیار نزدیک تری داشتم؛ او هم مثل من چادری و هم اسم خودم بود. اما دو نفر دیگر اعتقاد زیادی به چادر نداشتند و می گفتند:
“به نظر ما انسان باید دلش پاک باشد!”
من هم سعی کردم با روی خوش و زبان نرم بگویم:
“درست است که باید دلت پاک باشد؛ اما خداوند تکلیفی بر عهده ما خانم ها قرار داده که به نفع مان است. خداوند ما را خلق کرده و سازنده ما است پس وقتی حجاب را قرار داده، می داند که به سود ما است و گرنه هیچ وقت چیزی که به ضررمان باشد قرار نمی دهد!”
حرف هایم کمی برایش قانع کننده بود و یکی شان تصمیم گرفت به مشهد رسیدیم چادر بخرد!
اتاق های هتل هم یا دو نفری بودند یا سه نفری. اما ما، باز هم تصمیم گرفتیم چهار نفر در یک اتاق سه نفری باشیم و یکی از ما بر روی زمین بخوابد!
برای زیارت دو نفری باهم می رفتیم. من و زهرا باهم راهی می شدیم!
رفتارهایش برایم خیلی عجیب و غریب بودند؛ با اینکه طلبه نبود و رشته روانشناسی خوانده بود اما از نظر اعتقادی خیلی قوی به نظر می رسید!
به عکس شهید سلیمانی در جای جای حرم که می رسیدیم؛ دقایقی درنگ می کرد و بعد از بوسیدن عکسش، ادامه مسیر را طی می کردیم!
به محض دیدن حرم، چشمانش بارانی می شد و با طمانینه قدم برمی داشت!
به قول خودش این سومین بار است، در طول این ایام کرونا به زیارت امام رضا می آید!
ته دلم به او غبطه خوردم که من دو سالی می شود، حرم را ندیده ام؛ بعد او دو ماه پیش هم مشهد بوده است!
با این وجود، دلتنگی اش به حدی بود که انگار سال های زیادی است که به زیارت نیامده است!
فیلمی از سردار دل ها و آیت الله راشد یزدی در حرم دیده بود و در به در، به دنبال ایشان می گشت، تا آن نقطه از حرم را پیدا کند! بعد از کلی پرس و جو از خدام، متوجه شد ایشان هر روز صبح و ظهر برای اقامه نماز جماعت به رواق امام خمینی"ره” می آید. امروز با هم رفتیم تا ایشان را ببیند؛ اما با آمدن مسئول کاروان و اینکه پرسید؛ دارید به هتل می روید؟! موفق به دیدن آیت الله راشد یزدی نشدیم. قرار است فردا ظهر به ورودی رواق اما برویم تا شاید بتواند ایشان را ببیند!
✏ز. یوسفوند