یاس کبود۱۴

افتخارم سربازی مولا است. سعی می کنم آنچه را در وبلاگم منتشر می شود به قلم و نوشته خودم باشد، مگر در مواردی اندک. انشالله این نوشته ها مورد رضایت مولایم قرار بگیرد و قدمی هرچند کوچک برای زمینه سازی ظهور باشد.
  • بهار ما تویی یابن الحسن 
  • ورود 
  • وبلاگ دوستان

  • مهنا
  • ضحی
  • طلبگی‌ام مرا افتخار است
  • طوبای محبت
  • کویر تشنه باران
  • شورشیرین
  • مرکزندیریت حوزه علمیه خواهران

عطر یاس ۲۰

30 مرداد 1398 توسط نردبانی تا بهشت

#رمان_دوم 

#عطر_یاس 

#قسمت_بیستم
وقتی رسیدیم خونه آقامهدی، مادرش اومد استقبالمون. رو کرد به من و زینب و گفت:

دخترا بیاید تو آشپزخونه کمکم! بعدم آقامهدی گفت:

–مامان‌جون خسته‌اند بذارید برند استراحت کنند خودم که هستم.

مامانش گفت:

–خستگی کجا بود از زیارت میاند؟! منم همه کارها رو کردم یه کم سالاد درست کنند ظرفا رو هم دربیارند و آماده کنند تا زودتر شام بخوریم!

خیلی خوشم از این رفتارِ مادر آقامهدی اومد، انگاری دختر خودش بودیم اینقد باهامون راحت بود!

لبخندی بهشون زدم و گفتم:

چشم خاله‌جون من برم یه آب به دست و صورتم بزنم الان میام.

زینب همراه خاله رفتند آشپزخونه. منم رفتم سمت سرویس بهداشتی، یه آبی به صورتم زدم و تو آینه نگاهی به خودم انداختم، خیلی نگران بودم که نکنه بابا اینا با خواستگاری آقامهدی مخالفت کنند!

از سرویس بیرون اومدم و رفتم تو آشپزخونه! آقامهدی هم اونجا بود با دیدن من دستپاچه شد و سینی‌ای که دستش بود رو خواست بذاره رو کابینت، از دستش افتاد رویِ زمین. با شنیدن صدایِ سینی، خاله و زینب سمتمون برگشتند! با دیدن خنده‌هایِ زینب بهش چشم‌غره‌ای رفتم و با لب و لوچه آویزون گفتم:

–هیس، ساکت باش!

خاله رو کرد به آقامهدی و گفت:

–پسرم کمک که نمی‌کنی توروخدا آشپزخونه رو بهم نریز و برو پیش بابات اینا!!

 بیچاره آقامهدی نمی‌دونست چی بگه؟! ببخشیدی گفت و از آشپزخونه رفت بیرون!

خاله شروع کرد به حرف زدن که:

–پسرم از عصری که شما رفتید تو پخت‌وپز کمکم کرده، ماشالله کدبانویی برا خودش! اگه اینطوری بهش نمی‌گفتم همش اینجا می‌موند!!

زینبم که همش منتظرئه یه سوژه گیر بیاره برا خندیدن، زد زیر خنده. رفتم پیشش و با آرنج زدم به ساق دستش و گفتم:

–زشته، اینهمه می‌خندی!! الان می‌گند این دخترئه خل‌وچله!

–نترس نمی‌گند! تو چرا بهت برمی‌خوره؟! هنوز که نه به دارئه نه به بارئه!

از این حرف زینب چشام از تعجب گرد شد! چی داشت برا خودش می‌گفت؟!

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

کلیدواژه ها: به‌قلم‌خودم رمان دوم عطریاس قسمت بیستم

موضوعات: رمان عطریاس لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

یاس کبود۱۴

مولای‌من! تقویم را ورق می‌زنم، اما غیر از سرما و یخبندان چیزی نمی‌بینم. دل مان برای بهار لک زده و چشمان مان به دنبال بهار می‌گردد. بیا تا این سکوت یخ‌زده انتظار را بشکنی و بهار را برای مان به ارمغان بیاوری. آری مولای‌خوبم! دلم گلِ یاس می‌خواهد و نرگس. دلم برای عطرِ شمیم گلِ محمدی تنگ شده است. می‌دانم تو به انتظار ما نشسته‌ای، تا برگردیم. دریغا! چنان غرق لذت هستیم که فراموش کرده‌ایم، آمدنت را. ✏ز. یوسفوند

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احادیث اهل بیت
  • احکام شرعی
  • اطلاعیه
  • امام زمانی
  • بدون موضوع
  • حجاب
  • خاطرات تبلیغی
  • دعا
  • دلتنگی
  • دلنوشته
  • دوستانه
  • رمان
  • رمان عطر یاس من
  • رمان عطریاس
  • رمان‌سفرعشق
  • زیارت
  • سخن حکیمانه
  • سروده های من
  • سفرنامه
  • شهدا
  • صحیح‌خوانی نماز
  • طلبگی من
  • طلبگی من
  • عیدولایت
  • محرم و عاشورا
  • مناجات
  • مناسبت‌ها
  • مولودی
  • میلاد
  • نوشته های مدرسه
  • وبلاگ‌نویسی
  • وحدت بین شیعه و سنی
  • کروناویروس
  • کلیپ تولیدی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

وبلاگ دوستان

  • مهنا
  • ضحی
  • طلبگی‌ام مرا افتخار است
  • طوبای محبت
  • کویر تشنه باران
  • شورشیرین
  • مرکزندیریت حوزه علمیه خواهران

لوگو

یاس کبود

بهترین وبلاگ ها

  • معاون فرهنگی نوشهر
  • فرهنگی
  • نورفشان
  • صاحل الامر
  • ندا فلاحت پور

گزارش تخلف

گزارش تخلف

آمار

  • امروز: 73
  • دیروز: 184
  • 7 روز قبل: 1515
  • 1 ماه قبل: 17099
  • کل بازدیدها: 441404

پربازدیدها

  • دلم فریاد می‌خواهد
  • حمام عمومی
  • زن خوب وقتی آقاش میاد خونه...
  • کربلا دلتنگتم
  • عشق‌بازی در تاکسی!
  • چون شب باش و آرامش ببخش
  • بانوان و ورزشگاه
  • دوراهی انتخاب
  • دیوار زندگی
  • مناجات
  • ترس از ترور
  • تشکر از دوستان کوثربلاگ😘
  • معرفی برای ازدواج در سرپل
  • صبح‌انتظار
  • دختر و پسر بی‌خانمان
  • سفرعشق۶۵
  • بلاتکلیفی این روزهایم
  • نماز اول وقت
  • چشمه
  • خیرمحض

رتبه کشوری وبلاگ

    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس