یاس کبود۱۴

افتخارم سربازی مولا است. سعی می کنم آنچه را در وبلاگم منتشر می شود به قلم و نوشته خودم باشد، مگر در مواردی اندک. انشالله این نوشته ها مورد رضایت مولایم قرار بگیرد و قدمی هرچند کوچک برای زمینه سازی ظهور باشد.
  • بهار ما تویی یابن الحسن 
  • ورود 
  • وبلاگ دوستان

  • مهنا
  • ضحی
  • طلبگی‌ام مرا افتخار است
  • طوبای محبت
  • کویر تشنه باران
  • شورشیرین
  • مرکزندیریت حوزه علمیه خواهران

سفرعشق۷۲

10 فروردین 1398 توسط نردبانی تا بهشت

​#قسمت_هفتادودوم

#سفر_عشق 
منتظر موندیم تا اتوبوس خانم‌ها حرکت کرد و ده دقیقه بعدش از دانشگاه بیرون اومدیم!! با چهره درهم رفته، رفتیم پیشِ آقای طاهری و شروع کردیم به آه و ناله که ما از اتوبوس خانما جا موندیم!!! 

آقای طاهری یکم با تسبیحی که دستشو بود ور رفتن و بعدش دستی به ریششون کشیدن و گفتند:

–ناراحت نباشید، شماها مثل خواهرم هستید!! الان شرایط رو فراهم می‌کنم که همراه ما تا یه مسیری بیاید بعد میرید اتوبوس خواهرا.

آقای طاهری رفتن بالا و با آقایون صحبت کردن بعد کلی حرف زدن دو صندلی اول رو برامون خالی کرد!!

نیشگونی از هانا گرفتم و با خنده گفتم:

–دیدی چطور نقشمون گرفت؟!

–سحر دستای شیطون رو هم از پشت بستی!!! حالا می‌خوای چکار کنی؟! خب می‌ذاشتی با دخترا بریم!!

–بشین و تماشا کن، ببین چکار می‌کنم!!!

–من که نیستم چون واقعا خجالت می‌کشم!!

–خجالت چرا دیووونه؟!

–نمی‌دونم!! آخه جو اینجا یه طوریه!!!

–تو با من بیا ،، مطمئنم کلی بهت خوش میگذره 
رفتیم سوار شدیم و بعد از چک کردن اسامی، اتوبوس راه افتاد. آقای طاهری به آقایونی که بودن گفته بود، به احترام ما  شوخی نکنند تا وقتی ما به اتوبوس خودمون میریم!! حالم از این حرفا بهم می‌خورد. من در شرایطی بزرگ شده بودم که سرگرمیم، خوش و بِش با پسرا بوده!! حالا این دختر شیطون یه گوشه بشینه و حرفی نزنه!!

با تقه ای که به درِ اتاقم خورد ، دفترچه رو بستم و رفتم در رو باز کردم. با دیدن سمن و خندش، بهش لبخند زدم. خوشحال بودم که بعد از مدتی ناراحتی سمن، الان خندهاش رو می‌بینم!! 

–کاری داشتی عزیزم؟!

–آره. اومدم ببینم آماده‌ای؟! 

–نه هنوز. فعلا زوده!! چه خبر از نیما؟!

–قراره به دایی اینا بگه، تا دایی به بابا زنگ بزنه، بعد بیان خواستگاری!!

سمن رو تو بغلم گرفتم و بهش گفتم:

–سمن خیلی خوشحالم!! 

–فداتشم، تو باعث شدی که ما بهم برسیم سحرجون. نمیدونم چطور ازت تشکر کنم؟!

–تشکر برا چی؟! مگه من یه خواهر بیشتر دادم دیووونه!!

–من دیگه برم پایین، توم زودی بیا!

–باشه عزیزم.

سمن که رفت، برگشتم تو اتاق و در رو بستم. نگاهی به ساعت انداختم دیگه کم‌کم باید آماده می‌شدم!!

#به_قلم_خودم

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

کلیدواژه ها: سفرعشق قسمت ۷۲

موضوعات: رمان‌سفرعشق لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

یاس کبود۱۴

مولای‌من! تقویم را ورق می‌زنم، اما غیر از سرما و یخبندان چیزی نمی‌بینم. دل مان برای بهار لک زده و چشمان مان به دنبال بهار می‌گردد. بیا تا این سکوت یخ‌زده انتظار را بشکنی و بهار را برای مان به ارمغان بیاوری. آری مولای‌خوبم! دلم گلِ یاس می‌خواهد و نرگس. دلم برای عطرِ شمیم گلِ محمدی تنگ شده است. می‌دانم تو به انتظار ما نشسته‌ای، تا برگردیم. دریغا! چنان غرق لذت هستیم که فراموش کرده‌ایم، آمدنت را. ✏ز. یوسفوند

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احادیث اهل بیت
  • احکام شرعی
  • اطلاعیه
  • امام زمانی
  • بدون موضوع
  • حجاب
  • خاطرات تبلیغی
  • دعا
  • دلتنگی
  • دلنوشته
  • دوستانه
  • رمان
  • رمان عطر یاس من
  • رمان عطریاس
  • رمان‌سفرعشق
  • زیارت
  • سخن حکیمانه
  • سروده های من
  • سفرنامه
  • شهدا
  • صحیح‌خوانی نماز
  • طلبگی من
  • طلبگی من
  • عیدولایت
  • محرم و عاشورا
  • مناجات
  • مناسبت‌ها
  • مولودی
  • میلاد
  • نوشته های مدرسه
  • وبلاگ‌نویسی
  • وحدت بین شیعه و سنی
  • کروناویروس
  • کلیپ تولیدی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

وبلاگ دوستان

  • مهنا
  • ضحی
  • طلبگی‌ام مرا افتخار است
  • طوبای محبت
  • کویر تشنه باران
  • شورشیرین
  • مرکزندیریت حوزه علمیه خواهران

لوگو

یاس کبود

بهترین وبلاگ ها

  • معاون فرهنگی نوشهر
  • فرهنگی
  • نورفشان
  • صاحل الامر
  • ندا فلاحت پور

گزارش تخلف

گزارش تخلف

آمار

  • امروز: 557
  • دیروز: 358
  • 7 روز قبل: 1760
  • 1 ماه قبل: 17454
  • کل بازدیدها: 441762

پربازدیدها

  • دلم فریاد می‌خواهد
  • حمام عمومی
  • زن خوب وقتی آقاش میاد خونه...
  • کربلا دلتنگتم
  • عشق‌بازی در تاکسی!
  • چون شب باش و آرامش ببخش
  • بانوان و ورزشگاه
  • دوراهی انتخاب
  • دیوار زندگی
  • مناجات
  • ترس از ترور
  • تشکر از دوستان کوثربلاگ😘
  • معرفی برای ازدواج در سرپل
  • صبح‌انتظار
  • دختر و پسر بی‌خانمان
  • سفرعشق۶۵
  • بلاتکلیفی این روزهایم
  • چراغ قرمز
  • نماز اول وقت
  • چشمه

رتبه کشوری وبلاگ

    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس