یاس کبود۱۴

افتخارم سربازی مولا است. سعی می کنم آنچه را در وبلاگم منتشر می شود به قلم و نوشته خودم باشد، مگر در مواردی اندک. انشالله این نوشته ها مورد رضایت مولایم قرار بگیرد و قدمی هرچند کوچک برای زمینه سازی ظهور باشد.
  • بهار ما تویی یابن الحسن 
  • ورود 
  • وبلاگ دوستان

  • مهنا
  • ضحی
  • طلبگی‌ام مرا افتخار است
  • طوبای محبت
  • کویر تشنه باران
  • شورشیرین
  • مرکزندیریت حوزه علمیه خواهران

سفرعشق۵۲

28 بهمن 1397 توسط نردبانی تا بهشت

​#قسمت_پنجاه‌و‌دوم

#سفر_عشق 
وقتی از خواب بیدار شدم، همه جا تاریکِ‌تاریک بود. دستم رو بردم رو عسلی و گوشیمو برداشتم. با دیدن ساعت رو گوشی، تند از سرجام پریدم. بادستم زدم تو سرم و با خودم گفتم وااای خیلی خوابیدم 

همه درسام مونده بودند، فردا هم دانشگاه داشتم. 

جزوه‌ا‌م رو برداشتم یه نگاهی بهش انداختم.

بعد یه مدت حوصله‌ام سر رفت و از اتاق زدم بیرون ،، از پله ها پایین رفتم و نگاهی به آشپزخونه انداختم ،،، با دیدن برگه ای که روی درِ یخچال بود جلو رفتم و برگه رو از در یخچال جدا کردم که مامان نوشته بود

– با بابا رفتن بیرون

نمی‌دونستم چکار کنم؟! یه خورده رفتم تو حیاط، رو تابی که بین درخت‌های سیب بود، نشستم.

هوا دیگه داشت تاریک میشدم ولی هنوز مامان و بابا نیومده بودن خونه ،، سمنم رفته بود پیش دوستش!!

دیگه کلافه شده بودم. نمیدونستم چیکار کنم یهو یاد هانا افتادم با ذوق گوشی رو برداشتم و بهش زنگ زدم 

چند بار شمارش رو گرفتم ولی جواب نمی‌داد!! یه پیام براش گذاشتم.

رفتم تو اتاقم و دفترچه خاطراتم رو برداشتم. یه نگاهی بهش انداختم. چه فرصتهایی رو از دست داده بودم. 

شهاب از خواب بیدار شده بود.

نشستم پیشش، بهش گفتم:

–داداشی کِی میای برگردیم آلمان؟!

–سحرجون فعلا که این حالمه!! بعدم هروقت کلاسام شروع بشن.

تو دلم گفتم: خیلی بدی شهاب، من دارم از دوری فرزام دق میکنم، بعد تو میگی حالاحالاها برنمی‌گردم. 

با اخمی از جام بلند شدم و رو به شهاب کردم.

–چیزی نیاز نداری برات بیارم؟!

–نه ممنون. اگه چیزی خواستم صدات می‌زنم. 

چند سالی زندگیم همین‌طوری بود، بیشتر وقتام آلمان بودم. به بهونه تنهایی شهاب، ولی برای بودن در کنارِ کسی که دوسش داشتم!!

روزها سپری می‌شد و من بیشتر غرقِ در عشقِ فرزام می‌شدم. اونم خیلی منو دوست داشت.

هفته‌ای چند روز هم رو می‌دیدیم. از دیدن هم هیچ‌وقت سیر نمی‌شدیم. وقتی می‌خواستیم از هم جدا شیم که بریم خونه انقدر بی تابی میکردیم که انگار قرار بود تاچند سال همو نبینیم ،،، دل‌کندن از هم برامون خیلی سخت بود. شب و روزم شده بود فرزام. وقتی پیشش بودم تموم جسم و روحم با اون بود، وقتی هم میومدم خونه پیشِ شهاب، روحم پرواز می‌کرد، پیشِ فرزام.

هروقت هم به ایران میومدیم. از دوری فرزام تب می‌کردم. مامان اینا فکر می‌کردن، بخاطر آب‌و‌هواست ولی واقعا من عاشق شده بودم.

غرق در نوشتن بودم که مامان درِ اتاقم رو باز کرد. از رو تخت بلند شدم و گفتم: 

–سلام مامان‌جون. اومدید؟!

–سلام عزیزم. چرا هرچی صدات می‌زنیم جواب نمیدی؟! نگرانت شدیم، بابات گفت برو ببین تو اتاقشه!!

–شرمنده، داشتم یه مطلبی می‌نوشتم، اصلا صداتون رو نشنیدم مامانی!! کاری داشتید ؟؟؟

#به_قلم_خودم

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

کلیدواژه ها: سفرعشق قسمت۵۲

موضوعات: رمان‌سفرعشق لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

یاس کبود۱۴

مولای‌من! تقویم را ورق می‌زنم، اما غیر از سرما و یخبندان چیزی نمی‌بینم. دل مان برای بهار لک زده و چشمان مان به دنبال بهار می‌گردد. بیا تا این سکوت یخ‌زده انتظار را بشکنی و بهار را برای مان به ارمغان بیاوری. آری مولای‌خوبم! دلم گلِ یاس می‌خواهد و نرگس. دلم برای عطرِ شمیم گلِ محمدی تنگ شده است. می‌دانم تو به انتظار ما نشسته‌ای، تا برگردیم. دریغا! چنان غرق لذت هستیم که فراموش کرده‌ایم، آمدنت را. ✏ز. یوسفوند

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احادیث اهل بیت
  • احکام شرعی
  • اطلاعیه
  • امام زمانی
  • بدون موضوع
  • حجاب
  • خاطرات تبلیغی
  • دعا
  • دلتنگی
  • دلنوشته
  • دوستانه
  • رمان
  • رمان عطر یاس من
  • رمان عطریاس
  • رمان‌سفرعشق
  • زیارت
  • سخن حکیمانه
  • سروده های من
  • سفرنامه
  • شهدا
  • صحیح‌خوانی نماز
  • طلبگی من
  • طلبگی من
  • عیدولایت
  • محرم و عاشورا
  • مناجات
  • مناسبت‌ها
  • مولودی
  • میلاد
  • نوشته های مدرسه
  • وبلاگ‌نویسی
  • وحدت بین شیعه و سنی
  • کروناویروس
  • کلیپ تولیدی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

وبلاگ دوستان

  • مهنا
  • ضحی
  • طلبگی‌ام مرا افتخار است
  • طوبای محبت
  • کویر تشنه باران
  • شورشیرین
  • مرکزندیریت حوزه علمیه خواهران

لوگو

یاس کبود

بهترین وبلاگ ها

  • معاون فرهنگی نوشهر
  • فرهنگی
  • نورفشان
  • صاحل الامر
  • ندا فلاحت پور

گزارش تخلف

گزارش تخلف

آمار

  • امروز: 473
  • دیروز: 358
  • 7 روز قبل: 1760
  • 1 ماه قبل: 17454
  • کل بازدیدها: 441762

پربازدیدها

  • دلم فریاد می‌خواهد
  • حمام عمومی
  • زن خوب وقتی آقاش میاد خونه...
  • کربلا دلتنگتم
  • عشق‌بازی در تاکسی!
  • چون شب باش و آرامش ببخش
  • بانوان و ورزشگاه
  • دوراهی انتخاب
  • دیوار زندگی
  • مناجات
  • ترس از ترور
  • تشکر از دوستان کوثربلاگ😘
  • معرفی برای ازدواج در سرپل
  • صبح‌انتظار
  • دختر و پسر بی‌خانمان
  • سفرعشق۶۵
  • بلاتکلیفی این روزهایم
  • چراغ قرمز
  • نماز اول وقت
  • چشمه

رتبه کشوری وبلاگ

    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس