یاس کبود۱۴

افتخارم سربازی مولا است. سعی می کنم آنچه را در وبلاگم منتشر می شود به قلم و نوشته خودم باشد، مگر در مواردی اندک. انشالله این نوشته ها مورد رضایت مولایم قرار بگیرد و قدمی هرچند کوچک برای زمینه سازی ظهور باشد.
  • بهار ما تویی یابن الحسن 
  • ورود 
  • وبلاگ دوستان

  • مهنا
  • ضحی
  • طلبگی‌ام مرا افتخار است
  • طوبای محبت
  • کویر تشنه باران
  • شورشیرین
  • مرکزندیریت حوزه علمیه خواهران

سفرعشق ۵۷

03 اسفند 1397 توسط نردبانی تا بهشت

​#قسمت_پنجاه‌وهفتم

#سفر_عشق 
–خب خواهری بگو ببینم، چیزی شده، چرا اینقدر گرفته‌ای؟!

نمی‌دونستم چطور به شهاب بگم؟! با تته‌پته لب باز کردم و گفتم:

–واقعیتشه داداشی حالم بخاطرِ خواستگارام بدِ! آخه نمی‌دونم چه تصمیمی بگیرم؟!

–مامان یه چیزایی بهم گفته. ببین سحرجون فقط با قلبت تصمیم نگیر، چون ممکنه بعدا به مشکل بخوری!! سعی کن با قلب و عقلت یه تصمیمی بگیری که بعدا پشیمون نشی!!

–خب چطوری شهاب؟! من خیلی استرس دارم…. می‌ترسم تصمیم اشتباهی بگیرم.

–بذار این خواستگارت اسمش چی بود؟!

–فرزام!!

–آهان فرزام. بذار بیاد و ببینیمش. بعدا دربارش حرف می‌زنیم!! اصلا استرس نداشته باش آجی خوشگله!!

با حرفی که شهاب زد لبخند رولبم نشست ونگاه مهربونی به شهاب انداختم. خیلی خوشحال بودم تو این شرایط اومده و کنارمه.

با نیشگونی که شهاب از بازوم گرفت به خودم اومدم و گفتم:

–چی شده داداشی؟!

–کجایی هرچی صدات میزنم جواب نمیدی؟!

–هااا، همین‌جا!! 

–من دیگه برم، توم استراحت کن عزیزم. اگه کاری داشتی خبرم کن.

–چشم شهاب جان. ممنون که کنارمی.

بعد از رفتنِ شهاب، رو تخت دراز کشیدم و سعی کردم یه کم بخوابم‌که یهو یادم افتاد با نیما عصری قرار دارم!!  برا اینکه خواب نمونم گوشیمو گذاشتم رو زنگ تا با صدای زنگ گوسیم بیدار بشم ….چشام رو بستم و سعی کردم یه ذره بخوابم. باید ساعت ۳ بیدار می‌شدم تا آماده شم برم دیدن نیما!!

نمی‌دونم چقدر گذشت که پلکام سنگین شد و خوابم برده بود.

با صدایِ زنگ گوشیم از خواب پریدم. از رو تختم بلند شدم و رفتم یه آبی به صورتم زدم. لباسام رو پوشیدم. داشتم از پله‌ها پایین می‌رفتم، صدای مامان رو شنیدم، تو آشپزخونه بود. 

–دخترم داری میری بیرون؟!

–آره مامان‌جون. کاری داشتی؟!

–یه کم خرید دارم، سرم درد می‌کنه، می‌تونی بخریشون؟!

–آره قربونت برم.

رفتم سمت آشپزخونه، مامان رو بوسیدم و لیست رو ازش گرفتم.

خداحافظی کردم و سوار ماشین شدم.

وقتی رسیدم کافی‌شاپ. هنوز نیما نیومده بود.

یه میزِ خالی رو دیدم و رفتم اونجا نشستم.

بعد از چند دقیقه‌ای، نیما اومد. دستم رو براش تکون دادم. اومد سمتم و رو صندلی کناریم نشست.

–سلام دخترعمه. خوبی؟!

–سلام. ممنون. شما خوبید؟!

–عمه اینا خوبند؟!

–ممنون. دایی چکار می‌کنه، زن‌دایی چی؟! حالشون خوبه؟!

–خوبند. خب درخدمتم، کاری داشتی با من؟!

خواستم حرف بزنم که پسرِ نوجوونی سمتون اومد و سفارشاتمون رو نوشت.

#به_قلم_خودم

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 4 نظر

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(2)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
2 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)

کلیدواژه ها: سفرعشق قسمت۵۷

موضوعات: رمان‌سفرعشق لینک ثابت

نظر از: Mim.Es [عضو] 
  • قدم‌های عاشـ ـقی
  • کویرم تشنه باران
5 stars

نکنه نیما هم جز دسته خواستگاراست؟!

1397/12/04 @ 20:16
پاسخ از: نردبانی تا بهشت [عضو] 
  • یاس کبود۱۴

مگه قسمتها رو نخوندید
سمن خواهرش عاشق نیماست

1397/12/04 @ 20:22
پاسخ از: Mim.Es [عضو] 
  • قدم‌های عاشـ ـقی
  • کویرم تشنه باران
5 stars

چرا خوندم چون با فاصله‌ست و اسمها زیادن فراموش کردم

1397/12/04 @ 20:28
پاسخ از: نردبانی تا بهشت [عضو] 
  • یاس کبود۱۴

شرمنده دیگه عزیزم

1397/12/04 @ 20:41


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

یاس کبود۱۴

مولای‌من! تقویم را ورق می‌زنم، اما غیر از سرما و یخبندان چیزی نمی‌بینم. دل مان برای بهار لک زده و چشمان مان به دنبال بهار می‌گردد. بیا تا این سکوت یخ‌زده انتظار را بشکنی و بهار را برای مان به ارمغان بیاوری. آری مولای‌خوبم! دلم گلِ یاس می‌خواهد و نرگس. دلم برای عطرِ شمیم گلِ محمدی تنگ شده است. می‌دانم تو به انتظار ما نشسته‌ای، تا برگردیم. دریغا! چنان غرق لذت هستیم که فراموش کرده‌ایم، آمدنت را. ✏ز. یوسفوند

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احادیث اهل بیت
  • احکام شرعی
  • اطلاعیه
  • امام زمانی
  • بدون موضوع
  • حجاب
  • خاطرات تبلیغی
  • دعا
  • دلتنگی
  • دلنوشته
  • دوستانه
  • رمان
  • رمان عطر یاس من
  • رمان عطریاس
  • رمان‌سفرعشق
  • زیارت
  • سخن حکیمانه
  • سروده های من
  • سفرنامه
  • شهدا
  • صحیح‌خوانی نماز
  • طلبگی من
  • طلبگی من
  • عیدولایت
  • محرم و عاشورا
  • مناجات
  • مناسبت‌ها
  • مولودی
  • میلاد
  • نوشته های مدرسه
  • وبلاگ‌نویسی
  • وحدت بین شیعه و سنی
  • کروناویروس
  • کلیپ تولیدی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

وبلاگ دوستان

  • مهنا
  • ضحی
  • طلبگی‌ام مرا افتخار است
  • طوبای محبت
  • کویر تشنه باران
  • شورشیرین
  • مرکزندیریت حوزه علمیه خواهران

لوگو

یاس کبود

بهترین وبلاگ ها

  • معاون فرهنگی نوشهر
  • فرهنگی
  • نورفشان
  • صاحل الامر
  • ندا فلاحت پور

گزارش تخلف

گزارش تخلف

آمار

  • امروز: 470
  • دیروز: 788
  • 7 روز قبل: 2412
  • 1 ماه قبل: 18235
  • کل بازدیدها: 442550

پربازدیدها

  • دلم فریاد می‌خواهد
  • حمام عمومی
  • زن خوب وقتی آقاش میاد خونه...
  • کربلا دلتنگتم
  • عشق‌بازی در تاکسی!
  • چون شب باش و آرامش ببخش
  • بانوان و ورزشگاه
  • دوراهی انتخاب
  • دیوار زندگی
  • مناجات
  • ترس از ترور
  • تشکر از دوستان کوثربلاگ😘
  • معرفی برای ازدواج در سرپل
  • صبح‌انتظار
  • دختر و پسر بی‌خانمان
  • سفرعشق۶۵
  • بلاتکلیفی این روزهایم
  • نماز اول وقت
  • سفرعشق۸۲
  • چشمه

رتبه کشوری وبلاگ

    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس