زیارت
چه ذوق و شوقی پیدا میکنی، وقتی از جای زیارتی، توسط صاحب آنجا برایت دعوتنامه مخصوص فرستاده میشود.
اینجا را داشته باشید، تا دلیل مخصوص بودنش را بگویم.
برای زیارت دعوتت میکنند، اما بخاطر شرایط مجبوری دعوت را پس بزنی.
دلگیری! چرا باید الان که فصل امتحانات است، به زیارت دعوت شوی؟! خبر نداری! که لطف و کرمشان آنقدر زیاد است که تو بیخبر از همهجا هستی.
سه هفته پیش از دوره چهل روزِ طرح ولایتی که حدود سه سال پیش رفته بودم. تماس گرفتند، برای تداوم دوره، دو روز 27 و 28 دیماه، قم باشم.
از آنجایی که یکی از سختترین امتحانهای حوزه را داشتم. مجبور شدم، علیرغم میل باطنی دعوت را قبول نکنم. درحالیکه عاشق سفر به قم و زیارت حرمِ حضرت معصومه ” سلاماللهعلیها ” هستم.
به روزهای 27 و 28 نزدیک و نزدیکتر میشدم و من حالوهوای قم را در سر میپروراندم.
روز پنجشنبه 27 دیماه بود. برادرم حدود ساعت 11 با حرفی که زد، برای چند ساعتی هاجوواج ماندم. باورش برایم خیلی سخت بود. خواهرم ساکن قم هستند و برادرم گفت:
“آماده شید عصر بریم قم”
آری من همان دو روز، برای زیارت دعوت شده بودم. دیگر جای هیچگونه اماواگری نبود. باید با شور و شعف راهی سفر میشدم.
و این دعوتنامه مخصوصی بود از طرف بانوی قم برای دوستدار حقیرشان.
بماند که خودشان مدد کردند و امتحان را هم خوب دادم.