سال نو و اردوی جهادی...
سال نو تحویل شد و ته دلش را ناراحتی فرا گرفت. هر سال، سال جدید را یا در اردوهایِ جهادی میگذراند یا خادمیُالشهدا!
اما اکنون دو سالی میشد از این نعمت خداوند بیبهره شده بود!
چند ساعتی را با همین افکار ناراحت کننده سپری کرد. دست به گوشی برد، داده اینترنت را باز کرد و چرخی در فضای مجازی زد!
گروه مدرسه را چک کرد. با دیدن پیامی، چشمانش از حدقه بیرون زد و دهانش از تعجب باز ماند!
قرار بود اِکیپی از پزشکانِ فوقتخصص و متخصص برایِ کار جهادی مهمانِ حوزه باشند و به طلبهها هم برایِ کمک نیاز بود!
شادی در چشمانش موج زد و اشک شوق رویِ گونههایش چون بارانِ بهاری نشست!
خوشحال بود از اینکه خداوند دوباره این نعمت را روزیش کرده است.
✍ز. یوسفوند