امیرحسام عزیز خاله
دو سالش تمام شده و پایش را گذاشته در سن سه سالگی. مثل تمام بچه ها کنجکاو است. تمام اسباب بازی هایش را از روی کنجکاوی شکسته تا بداند چطوری ساخته شده اند و قطعاتش چی هستند؟!
اولین نوه دختری هست، عزیز و دوست داشتنی.
چه در خانه خودشان و چه در خانه ی ما، همیشه اسباب بازی هایش را پخش زمین می کند و هر کدام را طرفی می اندازد!
کوچکتر که بود برای اینکه اذیتش کنم، من تمام وسایلش را مرتب می کردم و او دوباره بعد از من همه چیز را بهم می ریخت؛ انگار نه انگار که جمع شان کرده بودم!
خیلی کنجکاو بودم که بدانم چرا بچه ها دوست دارند؛ اتاق شان و خانه را همیشه بهم بریزند. برای همین به اینترنت سری زدم تا علت را جویا شوم. دکمه جست و جو را که زدم، فهمیدم بهم ریختگی در مقابل چشمان کودک مرتب بودن به نظر می رسد؛ برای همین است که اگر صد بار هم، همه جا را برق بندازی باز هم کار خودشان را انجام می دهند!
امیرحسام عزیز هروقت به خانه مان می آید به اتاق خواب می رود و اسباب بازی هایی را که مامانش برای بازی و سرگرمی در خانه ما گذاشته، می آورد؛ وسط حال پذیرایی آنها را رها می کند! سر این قضیه هم بابایم که بدش از بهم ریختگی می آید همیشه غر می زند؛ اینها را جمع کنید شاید الان مهمانی اینجا آمد!
البته فقط اسباب بازی هایش را پخش زمین می کند و کاری به لباس هایش ندارد. نمی دانم هنوز سنش بالا نرفته یا کاری به آنها ندارد!
خدا نکند خودکار یا مدادی را بر روی زمین پیدا کند؛ آن وقت است که از متکا گرفته تا دیوار و همه چی را خط خطی می کند و با زبان شیرین کودکی می گوید:
“دس، دس بوخونم!”
یعنی می خواهم درس بخوانم!