یاس کبود۱۴

افتخارم سربازی مولا است. سعی می کنم آنچه را در وبلاگم منتشر می شود به قلم و نوشته خودم باشد، مگر در مواردی اندک. انشالله این نوشته ها مورد رضایت مولایم قرار بگیرد و قدمی هرچند کوچک برای زمینه سازی ظهور باشد.
  • بهار ما تویی یابن الحسن 
  • ورود 
  • وبلاگ دوستان

  • مهنا
  • ضحی
  • طلبگی‌ام مرا افتخار است
  • طوبای محبت
  • کویر تشنه باران
  • شورشیرین
  • مرکزندیریت حوزه علمیه خواهران

نامزدی و بله برون

17 آذر 1399 توسط نردبانی تا بهشت

تصمیمی که با آن همه چیزم را از دست دادم. هر آنچه را تا آن روز کاشته بودم همه را درو کرد، کبریتی به آن زد و آتش شان داد!
من از دو راهی که داشتم؛ ازدواج را انتخاب کردم چون بارها از اساتید شنیده بودم؛ هیچ وقت به خاطر تحصیل و شغل، ازدواج را پس نزنید!
من هم ازدواج را انتخاب کردم، تا روحم را کامل کنم. تا به آرامشی که خدا در آیاتش گفته بود، برسم. تا دینم را کامل کنم…
اما نمی دانستم با این انتخاب، آرامشی را که سال ها در حوزه با هزار زحمت به دست آورده ام؛ از دست می دهم!
قرار مجلس خواستگاری گذاشته شد. استرس عجیبی داشتم، انگار در دلم رخت می شستند!
در رویاهایم هزار جور خیال بافی می کردم!
با تعریف هایی که از همکارها و همه شهر می شنیدم، دلم از این انتخابم قرص تر می شد.
حسن دیگری که این خواستگارم داشت و به خاطرش همه شهر او را می شناختند؛ این بود که شاعر توانمند شهرمان بودند.
من هم از اینکه به خاطر شاعر بودنش، روحش لطیف است و زندگی سختی در پیش نخواهم داشت؛ خوشحال بودم!
بعد از خواستگاری و حرف زدن ما دو تا با هم، قرار شد یک هفته نامزد باشیم و در این مدت کارهای عقد مثل آزمایش و خرید را انجام دهیم. تاریخ عقدمان هم روز 17 ربیع الاول همزمان با ولادت پیامبر مهربانی ها تعیین کردیم!
پیامک هایش را به همراه شعرهایی که برایم می سرود، دلخوشیم را نسبت به آینده بیشتر می کرد. من یک سالی در محیط کار فقط ظاهر این مرد را دیده بودم، رفتارش با ارباب رجوع که می دیدم به صبر و تحملش غبطه می خوردم!
( این را بگویم: چون مربی احکام و قرآن آن اداره بودم، برای همین کارم با ایشان که کارمند بخش فرهنگی بودند؛ همراه بود.)
به اقوام که خبر ازدواجم را با فلانی دادیم؛ همه تحسینم کردند که انتخاب خوبی داشته ام! این باعث می شد، بیشتر نسبت به انتخابم دلگرم بشوم!
ایشان حتی قول داده بودند که کار معلمی ام را در شهر خودمان درست کنند. اعتقاد داشت برای یک زن، معلمی بهترین شغل است.
شاید که نه، قطعا مثل هر دختری آن یک هفته شیرین ترین روزهای زندگیم بود!
باهم به آزمایشگاه رفتیم و آزمایش را انجام دادیم. بعد به سمت طلافروشی رفتیم و اولین خریدمان هم که یک حلقه با نگین های زیاد رویش بود، خریداری کردیم. طلافروش یک قرآن بهمان برای عقد هدیه داد و آن شد اولین هدیه عقد ما!
روز بعد برای خرید لباس به بازار رفتیم. تصمیم داشتم زیاد داماد را به زحمت نندازم. من هرچه سعی می کردم خریدی نکنم، او قبول نمی کرد! بعد از چند ساعت خیابان گردی و خرید، خسته و کوفته راهی خانه شدیم.
بعدازظهر نوبت آرایشگاه داشتم و باید برای شب که بله برون بود، آماده شوم.
با لطف و مدد خداوند مجلس بله برون هم تمام شد و مهریه من یک جلد کلام الله مجید، یک دست آینه و شمعدان، یک حج و کربلا و 114 سکه تمام بهار آزادی قرار دادند!
بالاخره روز عقدم فرا رسید. قرار شد ایشان (علی) به همراه برادرش به دنبال ما بیایند تا به محضر برویم.
حس عجیبی داشتم، حس خوشایندی که البته با استرس همراه بود!
ساعت 9 قرار بود بیایند به ساعت که نگاه کردم، عقربه روی 10 را نشان می داد و آنها هنوز نیامده بودند…

پ.ن: بیت شعرهایی که دوران نامزدی برایم سرود 👇 👇 👇
ابریم ابری ابری نای باریدن ندارم
شانه ی مهر تو باید که بگریم که ببارم
🌹 🌹 🌹
منم و خنده ی پیدا منم و گریه ی پنهان
کوه من دامنه ات کو که بر آن سر بگذارم
🌹 🌹 🌹
نقره داغ زندگانی به کنار تو رسیدم
زخمی تیغ زمانه به بهار تو رسیدم
🌹 🌹 🌹
به یکی گونه روان است شطی از خون دل من
به یکی دیگرم امید که کنار تو رسیدم

اگر شعرش رو فرستادم گفتم تا بدونید با اتفاقی که برای زندگیم افتاد چه رنجی رو تحمل کردم و بببینید من انتخابی کردم که فکر می کردم درسته. نمیدونم چرا اینطوری شد؟!

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 6 نظر

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(3)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
3 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)

کلیدواژه ها: بله برون به قلم خودم خاطرات طلبگی خاطرات مائده

موضوعات: دوستانه لینک ثابت

نظر از: ... [عضو]
...
5 stars

به یکی دیگرم امید که کنار تو رسیدم
این مصرعش کمی بو دارِ
سلام

1399/09/17 @ 19:47
پاسخ از: نردبانی تا بهشت [عضو] 
  • یاس کبود۱۴

سلام عزیزم
چی بگم

1399/09/17 @ 20:59
نظر از: مانلی [بازدید کننده]
مانلی
5 stars

سلام. تو ادامه می فهمم(:
کلا شعرش اینه که تو جایگزینی
البته ببخشید به صراحت میگم. شایدم اشتباه می کنم.
می دونی شکر کن که جلوتر نرفته هر چند همینقدرش هم خیلی سخته. منم شور شیرین

1399/09/18 @ 05:06
پاسخ از: نردبانی تا بهشت [عضو] 
  • یاس کبود۱۴

سلام
خب مائده داستان جایگزین بوده

1399/09/18 @ 05:56
نظر از: سربازی از تبار سادات [عضو] 
  • سربازی از تبار سادات
5 stars

بی صبرانه منتظرم ادامشو بخونم

نمیدونم اخر داستانت چیه.فقط میتونم اینو درک کنم که ما شاید راحت بخونیم و رد بشیم ولی میفهمم شما با چه سختی تونستی حرف دلت را به روی کاغذ بیاری وبیانش کنی.

1399/09/18 @ 11:54
پاسخ از: نردبانی تا بهشت [عضو] 
  • یاس کبود۱۴

فدات سیده جان

1399/09/18 @ 12:16


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

یاس کبود۱۴

مولای‌من! تقویم را ورق می‌زنم، اما غیر از سرما و یخبندان چیزی نمی‌بینم. دل مان برای بهار لک زده و چشمان مان به دنبال بهار می‌گردد. بیا تا این سکوت یخ‌زده انتظار را بشکنی و بهار را برای مان به ارمغان بیاوری. آری مولای‌خوبم! دلم گلِ یاس می‌خواهد و نرگس. دلم برای عطرِ شمیم گلِ محمدی تنگ شده است. می‌دانم تو به انتظار ما نشسته‌ای، تا برگردیم. دریغا! چنان غرق لذت هستیم که فراموش کرده‌ایم، آمدنت را. ✏ز. یوسفوند

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احادیث اهل بیت
  • احکام شرعی
  • اطلاعیه
  • امام زمانی
  • بدون موضوع
  • حجاب
  • خاطرات تبلیغی
  • دعا
  • دلتنگی
  • دلنوشته
  • دوستانه
  • رمان
  • رمان عطر یاس من
  • رمان عطریاس
  • رمان‌سفرعشق
  • زیارت
  • سخن حکیمانه
  • سروده های من
  • سفرنامه
  • شهدا
  • صحیح‌خوانی نماز
  • طلبگی من
  • طلبگی من
  • عیدولایت
  • محرم و عاشورا
  • مناجات
  • مناسبت‌ها
  • مولودی
  • میلاد
  • نوشته های مدرسه
  • وبلاگ‌نویسی
  • وحدت بین شیعه و سنی
  • کروناویروس
  • کلیپ تولیدی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

وبلاگ دوستان

  • مهنا
  • ضحی
  • طلبگی‌ام مرا افتخار است
  • طوبای محبت
  • کویر تشنه باران
  • شورشیرین
  • مرکزندیریت حوزه علمیه خواهران

لوگو

یاس کبود

بهترین وبلاگ ها

  • معاون فرهنگی نوشهر
  • فرهنگی
  • نورفشان
  • صاحل الامر
  • ندا فلاحت پور

گزارش تخلف

گزارش تخلف

آمار

  • امروز: 363
  • دیروز: 788
  • 7 روز قبل: 2412
  • 1 ماه قبل: 18235
  • کل بازدیدها: 442550

پربازدیدها

  • دلم فریاد می‌خواهد
  • حمام عمومی
  • زن خوب وقتی آقاش میاد خونه...
  • کربلا دلتنگتم
  • عشق‌بازی در تاکسی!
  • چون شب باش و آرامش ببخش
  • بانوان و ورزشگاه
  • دوراهی انتخاب
  • دیوار زندگی
  • مناجات
  • ترس از ترور
  • تشکر از دوستان کوثربلاگ😘
  • معرفی برای ازدواج در سرپل
  • صبح‌انتظار
  • دختر و پسر بی‌خانمان
  • سفرعشق۶۵
  • بلاتکلیفی این روزهایم
  • نماز اول وقت
  • چشمه
  • خیرمحض

رتبه کشوری وبلاگ

    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس