یاس کبود۱۴

بهار با تو رنگ و بویِ دیگری دارد مولایِ من! بیشتر »

بویِ بهار به مشام می‌رسد و صدایِ قدم‌هایِ نازش، گوش را نوازش می‌دهد! زمین لباسِ سرد و سپیدش را بیرون آورده و جایش لباسی سبز و بهشتی بر تن کرده است. اما دلِ یخ‌زده‌یِ ما این روزها بهار دیگری می‌خواهد تا گرم و روشن شود! بهاری از جنسِ عشق و صفا…… بیشتر »

مولای‌ِمن!  تقویم را ورق می‌زنیم، اما غیر از سرما و یخبندان چیزی نمی‌بینیم.  دل‌مان برای بهار لک زده و چشمان‌مان به دنبال بهار می‌گردد.  بیا تا این سکوتِ یخ‌زده‌یِ انتظار را بشکنی و بهار را برای‌مان به ارمغان بیاوری.  آری… بیشتر »

​صداےِ قدم‌هاےِ بهار را می‌شنوے؟! پنجره دلت را باز کن تا ببینی پشتِ در به انتظارِ تو نشسته است! لبخند بر لب تو را صدا می‌زند و می‌گوید: “نگران این روزهاےِ سرد و بی‌روح نباش! تو اشرفِ مخلوقات هستی و خداوند تو را براےِ خود خلق کرده است! پس ناامیدے… بیشتر »

بهار نو هم آمد و در حال سپری شدن است. و ما همچنان در انتظار تو هستیم؛ از پشتِ ابرهای غیبت، گرمایِ وجودت را، نثار جانهای یخ‌زدمان می‌کنی و شکوفه را به روانمان هدیه می‌دهی ؛ و بارانِ این ابرها، زمینِ خشک و بیابان روحمان را آبیاری می‌کند و طراوت و شادابی… بیشتر »