چشمان عقاب
گاهی چنان در دلمشغولیهایِ بیهوده غرق میشوی که از آنچه در اطرافت میگذرد غافل هستی و قهرمانانی از شهرت برایت ناشناخته میمانند. در این هنگام یک تلنگر یا جملهای از یک دوست تو را میکشاند به سمتوسویی که قبلا حتی نمیدانستی در شهر و دیارت شهیدی به این اسم وجود داشته است.
با دوستی که اهل شهرمان نبود در حال صحبت بودم. بحث به شهدا کشیده شد. اسمِ شهید والامقام علی پرورش را بردند و گفتند:
“میدونستی این شهید اهل شهر شما هستند”
برایم خیلی عجیب بود که چرا تاکنون حتی اسمش به گوشم نرسیده است؟! او میگفت و من شرمنده سربهزیر انداخته بودم! مگر میشود آنقدر در غفلت به سر ببری که اینگونه حتی نام شهید شهرت را هم نشنوی؟!
دکمه جستجو در گوگل را زدم تا بیشتر با این شهید آشنا شوم. خیلی برایم جالب بود که به دلیل تواناییهایِ خارقالعاده و دید بسیار عالی در عملیاتهایِ شناسایی بین دوستان معروف بوده به “چشمان عقاب”
شهیدِبزرگوار مانند دیگر شهیدان این سرزمین خصوصیات بارز اخلاقی داشتهاند که از جمله آنها میتوان اشاره کرد به: دائمالوضو بودن، نماز شب همیشگی، صلهرحم با اقوام و خویشاوندان و راستی و درستی در عمل و گفتار.
آری شهدا به خاطر این ویژگیها شهید شدند و نامشان برایِ همیشه بر بلندایِ قلههای افتخار جاودانه ماند!
این شهید با شروع جنگ تحمیلی با وجود نداشتن سن قانونی برایِ حضور در جنگ در سال ۱۳۶۴ درس را رها میکند و راهی جبهه حق علیه باطل میشود. در عملیاتهایی چون کربلای ۵ و نصر ۴ حضوری فعال مییابد و چندین مرتبه مجروح میشود؛ اما هیچگاه دست از دفاع برنمیدارد و عاشقانهتر از قبل به مبارزه برمیخیزد.
با پایان جنگ دوران سربازی را در مشهد مقدس در سال ۱۳۶۸ میگذرانند و پس از آن به عضویت سپاه پاسداران انقلاب درمیآید.
شهید پرورش که دوستانش را در حادثه تروریستی پیشین از دست میدهد، دیگ سر از پا نمیشناسد و از این دنیایِ خاکی دل میبرند. همچون گذشته در راهش ثابتقدم میماند و در مناطق مرزی به مبارزه با گروهکهای تروریستی میپردازد، تا آنکه سرانجام در صبح روز سوم مرداد ۱۳۹۰ توسط گروهک تروریستی پژاک و در ارتفاعات قندیل شهر پیرانشهر به قافله شهدا میپیوندد و شهد شیرین شهادت را مینوشد.
پ.ن: شهید علی پرورش در ۱ فروردین ۱۳۴۸ در روستایِ پرسک از توابع شهرستان الشتر و در خانوادهای که رزق خود را از راه کشاورزی به دست میآوردند، متولد شد.
پ.ن: شهید در سال ۱۳۷۱ با دختری از شهر خرمآباد ازدواج میکند و ثمره این ازدواج دو فرزند پسر و یک فرزند دختر است.
روحشان شاد و یادشان گرامی.