یاس کبود۱۴

افتخارم سربازی مولا است. سعی می کنم آنچه را در وبلاگم منتشر می شود به قلم و نوشته خودم باشد، مگر در مواردی اندک. انشالله این نوشته ها مورد رضایت مولایم قرار بگیرد و قدمی هرچند کوچک برای زمینه سازی ظهور باشد.
  • بهار ما تویی یابن الحسن 
  • ورود 
  • وبلاگ دوستان

  • مهنا
  • ضحی
  • طلبگی‌ام مرا افتخار است
  • طوبای محبت
  • کویر تشنه باران
  • شورشیرین
  • مرکزندیریت حوزه علمیه خواهران

چشمان عقاب

29 تیر 1398 توسط نردبانی تا بهشت

گاهی چنان در دل‌مشغولی‌هایِ بیهوده غرق می‌شوی که از آنچه در اطرافت می‌گذرد غافل هستی و قهرمانانی از شهرت برایت ناشناخته می‌مانند. در این هنگام یک تلنگر یا جمله‌ای از یک دوست تو را می‌کشاند به سمت‌و‌سویی که قبلا حتی نمی‌دانستی در شهر و دیارت شهیدی به این اسم وجود داشته است. 

با دوستی که اهل شهرمان نبود در حال صحبت بودم. بحث به شهدا کشیده شد. اسمِ شهید والامقام علی پرورش را بردند و گفتند:

“می‌دونستی این شهید اهل شهر شما هستند”

برایم خیلی عجیب بود که چرا تاکنون حتی اسمش به گوشم نرسیده است؟! او می‌گفت و من شرمنده سربه‌زیر انداخته بودم! مگر می‌شود آنقدر در غفلت به سر ببری که اینگونه حتی نام شهید شهرت را هم نشنوی؟!

دکمه جستجو در گوگل را زدم تا بیشتر با این شهید آشنا شوم. خیلی برایم جالب بود که به دلیل توانایی‌هایِ خارق‌العاده و دید بسیار عالی در عملیات‌هایِ شناسایی بین دوستان معروف بوده به “چشمان عقاب”

شهیدِبزرگوار مانند دیگر شهیدان این سرزمین خصوصیات بارز اخلاقی داشته‌اند که از جمله آنها می‌توان اشاره کرد به: دائم‌الوضو بودن، نماز شب همیشگی، صله‌رحم با اقوام و خویشاوندان و راستی و درستی در عمل و گفتار.

آری شهدا به خاطر این ویژگی‌ها شهید شدند و نامشان برایِ همیشه بر بلندایِ قله‌های افتخار جاودانه ماند!

این شهید با شروع جنگ تحمیلی با وجود نداشتن سن قانونی برایِ حضور در جنگ در سال ۱۳۶۴ درس را رها می‌کند و راهی جبهه حق علیه باطل می‌شود. در عملیات‌هایی چون کربلای ۵ و نصر ۴ حضوری فعال می‌یابد و چندین مرتبه مجروح می‌شود؛ اما هیچ‌گاه دست از دفاع برنمی‌دارد و عاشقانه‌‌تر از قبل به مبارزه برمی‌خیزد.

با پایان جنگ دوران سربازی را در مشهد مقدس در سال ۱۳۶۸ می‌گذرانند و پس از آن به عضویت سپاه پاسداران انقلاب درمی‌آید.

شهید پرورش که دوستانش را در حادثه تروریستی پیشین از دست می‌دهد، دیگ  سر از پا نمی‌شناسد و از این دنیایِ خاکی دل می‌برند. همچون گذشته در راهش ثابت‌قدم می‌ماند و در مناطق مرزی به مبارزه با گروهک‌های تروریستی می‌پردازد، تا آنکه سرانجام در صبح روز سوم مرداد ۱۳۹۰ توسط گروهک تروریستی پژاک و در ارتفاعات قندیل شهر پیرانشهر به قافله شهدا می‌پیوندد و شهد شیرین شهادت را می‌نوشد.
پ.ن: شهید علی پرورش در ۱ فروردین ۱۳۴۸ در روستایِ پرسک از توابع شهرستان الشتر و در خانواده‌ای که رزق خود را از راه کشاورزی به دست می‌آوردند، متولد شد.

پ.ن: شهید در سال ۱۳۷۱ با دختری از شهر خرم‌آباد ازدواج می‌کند و ثمره این ازدواج دو فرزند پسر و یک فرزند دختر است.
روحشان شاد و یادشان گرامی.

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 4 نظر

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)

کلیدواژه ها: به‌قلم‌خودم جنگ‌تحمیلی دائم‌الوضو شهرستان‌الشتر شهید صله‌رحم علی‌پرورش مجروح نمازشب چشمان‌عقاب گروهک‌تروریستی‌پژاک

موضوعات: شهدا لینک ثابت

نظر از: ... [عضو] 
  • ...
...
5 stars

سلام عزیزم
البته که این کم کاری تقصیر ما هست اما نباید نقش آموزش و پرورش،مدرسه،حوزه،دانشگاه،رسانه ها و … را نیز در نظر نگرفت. در کل این نهادها برای شناساندن این اسطور ها حتی حداقل تلاش هم نکرده اند.

1398/04/29 @ 13:32
پاسخ از: نردبانی تا بهشت [عضو] 
  • یاس کبود۱۴

سلام پنیارجون
بله کاملا حق با توئه و حرفت درسته ولی چرا شهدای شهرستان هم محجور و ناشناخته موندن

1398/04/29 @ 13:39
نظر از: فرمانده [بازدید کننده]
فرمانده

به ما ههم سربزنید

1398/04/29 @ 17:54
پاسخ از: نردبانی تا بهشت [عضو] 
  • یاس کبود۱۴

چشم فرمانده

1398/04/29 @ 19:17


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

یاس کبود۱۴

مولای‌من! تقویم را ورق می‌زنم، اما غیر از سرما و یخبندان چیزی نمی‌بینم. دل مان برای بهار لک زده و چشمان مان به دنبال بهار می‌گردد. بیا تا این سکوت یخ‌زده انتظار را بشکنی و بهار را برای مان به ارمغان بیاوری. آری مولای‌خوبم! دلم گلِ یاس می‌خواهد و نرگس. دلم برای عطرِ شمیم گلِ محمدی تنگ شده است. می‌دانم تو به انتظار ما نشسته‌ای، تا برگردیم. دریغا! چنان غرق لذت هستیم که فراموش کرده‌ایم، آمدنت را. ✏ز. یوسفوند

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احادیث اهل بیت
  • احکام شرعی
  • اطلاعیه
  • امام زمانی
  • بدون موضوع
  • حجاب
  • خاطرات تبلیغی
  • دعا
  • دلتنگی
  • دلنوشته
  • دوستانه
  • رمان
  • رمان عطر یاس من
  • رمان عطریاس
  • رمان‌سفرعشق
  • زیارت
  • سخن حکیمانه
  • سروده های من
  • سفرنامه
  • شهدا
  • صحیح‌خوانی نماز
  • طلبگی من
  • طلبگی من
  • عیدولایت
  • محرم و عاشورا
  • مناجات
  • مناسبت‌ها
  • مولودی
  • میلاد
  • نوشته های مدرسه
  • وبلاگ‌نویسی
  • وحدت بین شیعه و سنی
  • کروناویروس
  • کلیپ تولیدی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

وبلاگ دوستان

  • مهنا
  • ضحی
  • طلبگی‌ام مرا افتخار است
  • طوبای محبت
  • کویر تشنه باران
  • شورشیرین
  • مرکزندیریت حوزه علمیه خواهران

لوگو

یاس کبود

بهترین وبلاگ ها

  • معاون فرهنگی نوشهر
  • فرهنگی
  • نورفشان
  • صاحل الامر
  • ندا فلاحت پور

گزارش تخلف

گزارش تخلف

آمار

  • امروز: 522
  • دیروز: 358
  • 7 روز قبل: 1760
  • 1 ماه قبل: 17454
  • کل بازدیدها: 441762

پربازدیدها

  • دلم فریاد می‌خواهد
  • حمام عمومی
  • زن خوب وقتی آقاش میاد خونه...
  • کربلا دلتنگتم
  • عشق‌بازی در تاکسی!
  • چون شب باش و آرامش ببخش
  • بانوان و ورزشگاه
  • دوراهی انتخاب
  • دیوار زندگی
  • مناجات
  • ترس از ترور
  • تشکر از دوستان کوثربلاگ😘
  • معرفی برای ازدواج در سرپل
  • صبح‌انتظار
  • دختر و پسر بی‌خانمان
  • سفرعشق۶۵
  • بلاتکلیفی این روزهایم
  • چراغ قرمز
  • نماز اول وقت
  • چشمه

رتبه کشوری وبلاگ

    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس