گاهی چنان دلت از عالم و آدم می گیرد و آنقدر بیقرار و بیتابی، که نه جای دنجی تو را آرام می کند؛ تا آنجا بنشینی و فارغ از درد و رنج روزگار، نفس راحتی بکشی. نه دمنوش بهارنارنج تو را آرام می کند، تا چشمانت را ببندی؛ بیخیال هر آنچه شوی که تو را به این حال و روز انداخته است!
در این مواقع تو فقط یک چیز را می خواهی تا آرام و قرار بگیری.
آن چه اگر نباشد حتی با وجود تمام دلخوشی های دنیا، باز هم تو حیران و سرگردانی!
آری!
تو در این مواقع فقط این یک آیه نور را می خواهی تا ته دلت قرص شود؛ آیه ای که سراسر آرامش است و آسایش.
آن آیه غیر از این نیست:
“أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ”
این آیه درمان تمام درد های بشر است.
دوای درد اضطراب و دلهره این روزهای پر از آشوب…
آغوش گرم او مرهم تمام ناملایمت های این روزهای سرد و تاریک است!
اگر او و آرامشش نباشد وجود تو هم پشیزی نمی ارزد!
تو با وجود او رسمیت می یابی و معرفت کسب می کنی.
پس
ای عزیز!
خودت را به ریسمان محکم او وصل کن و نگذار اسیر دام این و آن شوی:
“وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمیعاً”
نگذار بین تو و او جدایی بیاندازند که اگر چنین شود، آن روز شروع تمام بدبختی های تو است!
✏ز. یوسفوند