شهادت تو باعث بی فروغی زمین...
سردار دلها کاش قبل از شهادت، آنگونه که در شانت بود؛ تو را می شناختیم!
دریغا!
تو را نشناختیم و حقت را خوب ادا نکردیم!
اخبار گوشه ایی از مهربانیت را نشان می داد که چگونه با خضوع به دیدن خانواده شهدا می رفتی؛ فرزندان شان را در آغوش می کشیدی و با آنها کشتی می گرفتی!
تو نمادی از این آیه قرآن بودی و هستی که خداوند فرمودند:
“اشداء علی الکفار رحماء بینهم”
آری سردار قلب ها!
تو در لباس رزم به سان شیری بودی در بیشه، باصلابت به جنگ با دشمن خون آشام می رفتی و نامت لرزه و وحشت بر جان دشمنان می انداخت. این در حالی است که در کنار مردم و خانواده شهدا مهربان و خاضع بودی و خاکی بودنت را به رخ خاک کوه ها می کشاندی!
نمی دانم ایران مانند تو را در آینده خواهد داشت؟!
اما چون تو، در این روزهایی که هرکس به فکر خودش و زندگیش است کم پیدا می شود!
اخبار را که می دیدم؛ آنقدر تکان دهنده بود که اشک چشمانت بی اختیار سرازیر می شد و برای نشستن بر روی گونه ها از هم سبقت می گرفتند. بغض گلویت چون غرش ابر بهاری، گوش فلک را کر می کرد.
آه از آن روزی که تو پر کشیدی و رفتی.
رفتنت داغی بر روی زمین گذاشت؛ هنوز که هنوز است جایش سرد نشده و روز به روز در باتلاق این سوزانندگی بیشتر فرو می رود!
از آن روز تا به امروز، زمین رنگ آرامش و آسایش به خود ندیده است!
ببین چگونه تاریک و سرد شده؛ ببین چگونه بی فروغ گشته است سردار بزرگ دل ها؟!
خونت به ناحق فرش زمین شد و اینگونه همه چیز بهم ریخت!
کاش تو بودی و با اقتدار می گفتی:
“بیست روز تا نابودی کرونا ویروس!”
کاش بودی و دخترکان بی دفاع را چون دختران سوری و عراقی، از چنگال این ویروس منحوس نجات می دادی!
اصلا سردار جان! بگذار اینطور دردودل کنم:
“اگر تو بودی آیا این بلا دامن گیر جهان می شد؟!”
حال که جهان اینگونه شده، باید در دل با اضطرار او را خواند:
“امن یجیب المضطر اذا الدعاء و یکشف السوء”
آری باید او را طوری خواند که فرج مولای مان را برساند تا این بیماری از جهان رخت ببندد و زمین دوباره رنگ آرامش بگیرد!
✏ز. یوسفوند