عازم سفر به مشهد ...
بعضی وقت ها، ناخواسته اتفاقی در زندگیت می افتد، که نمی دانی اسمش را معجزه بگذاری یا قسمت و سرنوشت!
هرچه هست، حس شیرینی است که دعا می کنی هربار برایت اتفاق بیفتد.
در این مواقع ناخوداگاه اعضایت تو را به سمت موضوعی می برد، که شاید سال ها است انتظارش را می کشی!
چند روز پیش هم این حس شیرین، بعد از دو سال چشم انتظاری برای من رقم خورد، پاهایم ناباورانه من را به جایی برد و اسمم را برای یک سفر مقدس نوشتم!
به بازار می رفتم، با خودم گفتم:
“حال که بیرون آمده ام به کانون مسجد جامع شهرمان بروم؛ تا برای کلاس خطاطی ثبت نام کنم.!
بعد از ثبت نام، انگار چیزی من را سوق داد تا زبان باز کنم و سوالی بپرسم.
از مدیر کانون که روزی مسئول فرهنگی آنجا بودم؛ پرسیدم:
“برای زیارت مشهد مقدس، ثبت نام ندارید؟!”
با کمال تعجب دیدم؛ برای 15 دی راهی مشهد هستند!
هاج و واج مانده بودم و به لطف دوباره امام رضا “علیه السلام” برای فرستادن دعوت نامه به اسم این شیعه سراپا تقصیر، شرمنده سر به زیر انداختم!
اسمم را نوشتم، اما تا وقتی خودم را روبه روی پنجره فولادش نبینم و چشمانم را به گنبد طلایش گره نزنم؛ باورم نمی شود!
چند روزی بیشتر نیست مطلبی با عنوان دعای فرج نوشتم و به آقای مان برای نرفتن به زیارت مشهد در این شرایط گلایه کردم؛ چه زود صدایم را شنید و ندایم را پاسخ داد!
اهل بیت منبع خیر هستند؛ کافی است دل مان را به وجود پرنورشان وصل کنیم، آن وقت است که اگر کاری به نفع مان باشد برای مان مهیا می کنند!
مشکل از خودمان است که در این وانفسا و شلوغی زندگی، گم شان کرده ایم!
اگر یک قدم به سویشان برداریم آنها صد قدم به سوی ما می آیند.
✏ز. یوسفوند