یاس کبود۱۴

بعد از جشن تولد، همه رفتیم جایی که قرار بود برا تبلیغ بریم. پارک خلوت بود و خبری از بچه‌ها نبود. بعد از چند دقیقه همه اومدن دوروبرمون رو گرفتند. آقایون رفتن با پسربچه‌ها بازی کردن، ما هم رفتیم پیشِ خانم‌ها و دختربچه‌ها!! به دخترها که نگاه می‌کردی از بس… بیشتر »

غروب که رسیدیم، با گذر از خیابونهای سرپل‌ذهاب و دیدن صحنه‌های باورنکردنی از پارک‌های پر از کانکس، به دانشگاه پیام‌نور رسیدیم. دانشگاهی که به دلیل داشتن ترک‌هایِ بزرگِ زلزله، قابل علم‌آموزی نبود و کانکس‌هایی برای آموزش، نمازخونه، آشپزخونه و سرویس‌های… بیشتر »

​بعد از خوردن ناهار، مسیر رو به سمتِ کرمانشاه و بعد سرپلِ‌ذهاب ادامه دادیم. مسیرها خیلی شلوغ بود و باید بااحتیاط رانندگی می‌کردند. دو همیارِ گلِ پلیس هم که باهامون بود، جرأت نداشتند یه ذره سرعت رو بالا ببرند یا سبقتی بگیرند شروع می‌کردند به جریمه… بیشتر »

​ به محض رسیدن به دروود، فهمیدیم، یه ون سبز جلویِ فرمانداری منتظرمونه. بعد از انتقالِ چمدونها و ساک‌ها، سوارِ ون شدیم، اما چه سوار شدنی، از خنده روده‌بر شدیم چون بعضی صندلیاش فقط، نصف بدن رو پوشش می‌داد و بقیه حجم بدن بین آسمان و زمین معلق بود!! چاره‌ای… بیشتر »

دشمن در خیالِ خام خود، فکر می‌کند، با جنگِ نرم می‌تواند ایران را از پای درآورد، اما زهی خیالِ باطل! ایران دلیرانی دارد که در لحظات سخت و طاقت‌فرسا، از جان و مالِ خود می‌گذرند تا گرگان به میهن عزیزمان حمله نکنند. امروز از دلیریِ پهلوانی شنیدم که بی‌درنگ… بیشتر »