سفرعشق۶
30 آذر 1397 توسط نردبانی تا بهشت
#پارت_ششم #سفر_عشق بچها هرچه صداش میزدند، بیدار نمیشد. تکونش میدادند، انگارنهانگار:’( زنگ زدن به خانم موسوی، اتاقشون روبروی اتاق ما بود. وقتی اومد و هانا رو تو اون وضع دید، اول زنگ زد به اورژانس، بعدم به آقای طاهری، مسئول بسیج دانشجویی،… بیشتر »