صبر
کودکی گریزپای بودم، همراه مادر، راهی بازار شدم. با دیدن اسباببازیهای عجیب و غریب دلم غنج میرفت آنها را برایم بخرد. مادر که میدانست چه چیز برایم خوب است و چه چیز بد، دستم را میکشید و به دنبال خودش میبرد! بهحدی غرق در آنها شده بودم که گوشهایم کر بودند و صدایِ مادر را نمیشنیدم. من عقب را نگاه میکردم و مادر من را دعوت میکرد به دیدن زیباییهای که پیشرویم بود!
صدای مادر در گوشم اکووو شده بود و به صبر و بردباری دعوتم میکرد، اما من پایم را بر زمین میکوبیدم و بر خواسته خودم اصرار میورزیدم! مادرم چه زجری کشید تا سربهراهم کند.
وقتی با خودم میاندیشم زندگی من در این دنیا شبیه همان دوران کودکیم است.
من با اصرار خواستهای را از خداوند میخواهم که حکمت آن خواسته را غیر او نمیداند. من با عقل ناقص خود، در درخواستم الحاح و پافشاری میکنم او من را دعوت به صبوری میکند و با مهربانی من را در آغوش میگیرد و میگوید:
ای بنده من!
من برای تو بهترینها را در نظر گرفتم، پیشرویت را ببین، آیاتِ لذتهای بهشتم را ببین! پس صبر پیشه ساز تا به زودی به آنها دست یابی! اما من چنان غرق در این لذتهای کاذب و زودگذر دنیا گشتهام که فراموش کردم
“دنیا پل آخرت است نه آخرت را فدای دنیای فانی کنم”
گاهی وقتها چه زود حکمت کارهایِ خدا برایم آشکار میشود، کافی است فقط و فقط اندکی صبوری به خرج دهم!
“ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ
اى کسانى که ایمان آورده اید! مدد جویید به صبر کردن در مصائب و خواندن نماز در اوقات آن (بعضى از مفسرین گفته اند: مراد از «صبر»، روزه است که در آن صبر بر گرسنگى و تشنگى است) البته خدا با صبرکنندگان است”
(سوره مبارکه بقره، آیه 153)