یاس کبود۱۴

افتخارم سربازی مولا است. سعی می کنم آنچه را در وبلاگم منتشر می شود به قلم و نوشته خودم باشد، مگر در مواردی اندک. انشالله این نوشته ها مورد رضایت مولایم قرار بگیرد و قدمی هرچند کوچک برای زمینه سازی ظهور باشد.
  • بهار ما تویی یابن الحسن 
  • ورود 
  • وبلاگ دوستان

  • مهنا
  • ضحی
  • طلبگی‌ام مرا افتخار است
  • طوبای محبت
  • کویر تشنه باران
  • شورشیرین
  • مرکزندیریت حوزه علمیه خواهران

سفرعشق۲۸

26 دی 1397 توسط نردبانی تا بهشت

​#قسمت_بیست‌و‌هشتم

#سفر_عشق 
با دیدنش نفسم بند اومد. خدایا این، اینجا چکار می‌کنه؟! دست‌و‌پام شل شده بودند، انگاری قفل کرده بودند. نمی‌تونستم حرکتشون بدم.

شروع کردم به متوسل شدن به امام رضا. ازش خواستم کمکم کنه. 

بهم قدرت بده، بتونم برم بفرستمش بره.

بعد از چند لحظه از ماشین پیاده شدم. رفتم سمتش، بهش گفتم اینجا چرا اومدی آقای محترم؟! 

–سحر این چه سر‌ووضعیه برا خودت درست کردی؟! این لباسها چیه؟! 

–مگه بهت نگفتم گذشته رو فراموش کن، ما دیگه به درد هم نمی‌خوریم؟!

–من نمی‌فهمم، تو چرا اینطوری شدی؟! دیشب که اون حرفا رو ازت شنیدم، گفتم باید بیام از نزدیک باهات حرف بزنم، ببینم چت شده؟!

–من حرفی با شما ندارم، لطفا از اینجا برید وگرنه زنگ می‌زنم به پلیس.

–چی میگی سحر، خاطرات خوشمون رو یادت رفته؟!

–ببینید من دارم ازدواج می‌کنم لطفا دست از سرم بردارید.

–من نمی‌ذارم، ما باهم قرار گذاشتیم. 

رفتم سمت ماشین و دیگه نموندم به حرفاش گوش بدم. داد میزد! حالا می‌بینی، من نمی‌ذارم ازدواج کنی؟!

درِ ماشین رو باز کردم و رفتم داخل، سرم رو گذاشتم رو فرمون. اشکام اینقد زیاد بودند که سنگینیشون رو حس می‌کردم، تا پلک زدم، گونه‌هام تو سیلِ اشکام غرق شدند.

خدایا من چکار کنم؟! این اشتباه رو چطور از زندگیم پاک کنم؟! خدایا حالا که دستم رو گرفتی و نجاتم دادی، کاری کن این گذشته برا همیشه فراموش شه.

نمی‌دونستم، با این حال خرابم برم بیمارستان پیشِ هانا یا برگردم خونه.

دیدم اگه اینطوری برم تو خونه، باید به مامان بگم چم شده. بخاطر همین ماشین رو روشن کردم و رفتم سمت بیمارستان.

خیابونها حسابی شلوغ بودند. به سختی می‌شد تردد کرد. کلافه شده بودم از این وضع.

کاش الان تو حرم بودم و با اشکهایی که می‌ریختم، آروم می‌شدم.

با صدای بوق ماشینها، به خودم اومدم، دیدم راه باز شده و مسیر ماشینها رو سد کردم.

وقتی رسیدم بیمارستان اینقد حالم بد بود، توان حرکت نداشتم. به زور خودم رو رسوندم به داخل بیمارستان. هانا با دیدن حالم، هراسون سمتم اومد. دستام رو گرفت، گفت:

–سحر چت شده، چرا رنگت پریده، دستات برا چی مثل یخ سرد شدن؟!

–ه ه هی چ چی، ه ااان ن ا.

من رو برد رو صندلی نشوند و گفت:  –همین‌جا بشین برم برات آب‌قندی چیزی درست کنم، بیارم.

بعد از پنج دقیقه‌ای با یه لیوان آب‌قند اومد، کنارم نشست.

–این رو بخور اگه خوب نشدی برم پرستار رو صدا بزنم.

آب‌قند رو که خوردم یه کم حالم بهتر شد. بغض گلو مثل یه آتشفشان، تموم دلتنگیاش رو انداخت بیرون.

سرم رو گذاشتم رو شونه هانا و گفتم: 

هانا حالم بد.

#به_قلم_خودم

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

یاس کبود۱۴

مولای‌من! تقویم را ورق می‌زنم، اما غیر از سرما و یخبندان چیزی نمی‌بینم. دل مان برای بهار لک زده و چشمان مان به دنبال بهار می‌گردد. بیا تا این سکوت یخ‌زده انتظار را بشکنی و بهار را برای مان به ارمغان بیاوری. آری مولای‌خوبم! دلم گلِ یاس می‌خواهد و نرگس. دلم برای عطرِ شمیم گلِ محمدی تنگ شده است. می‌دانم تو به انتظار ما نشسته‌ای، تا برگردیم. دریغا! چنان غرق لذت هستیم که فراموش کرده‌ایم، آمدنت را. ✏ز. یوسفوند

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احادیث اهل بیت
  • احکام شرعی
  • اطلاعیه
  • امام زمانی
  • بدون موضوع
  • حجاب
  • خاطرات تبلیغی
  • دعا
  • دلتنگی
  • دلنوشته
  • دوستانه
  • رمان
  • رمان عطر یاس من
  • رمان عطریاس
  • رمان‌سفرعشق
  • زیارت
  • سخن حکیمانه
  • سروده های من
  • سفرنامه
  • شهدا
  • صحیح‌خوانی نماز
  • طلبگی من
  • طلبگی من
  • عیدولایت
  • محرم و عاشورا
  • مناجات
  • مناسبت‌ها
  • مولودی
  • میلاد
  • نوشته های مدرسه
  • وبلاگ‌نویسی
  • وحدت بین شیعه و سنی
  • کروناویروس
  • کلیپ تولیدی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

وبلاگ دوستان

  • مهنا
  • ضحی
  • طلبگی‌ام مرا افتخار است
  • طوبای محبت
  • کویر تشنه باران
  • شورشیرین
  • مرکزندیریت حوزه علمیه خواهران

لوگو

یاس کبود

بهترین وبلاگ ها

  • معاون فرهنگی نوشهر
  • فرهنگی
  • نورفشان
  • صاحل الامر
  • ندا فلاحت پور

گزارش تخلف

گزارش تخلف

آمار

  • امروز: 726
  • دیروز: 358
  • 7 روز قبل: 1760
  • 1 ماه قبل: 17454
  • کل بازدیدها: 441762

پربازدیدها

  • دلم فریاد می‌خواهد
  • حمام عمومی
  • زن خوب وقتی آقاش میاد خونه...
  • کربلا دلتنگتم
  • عشق‌بازی در تاکسی!
  • چون شب باش و آرامش ببخش
  • بانوان و ورزشگاه
  • دوراهی انتخاب
  • دیوار زندگی
  • مناجات
  • ترس از ترور
  • تشکر از دوستان کوثربلاگ😘
  • معرفی برای ازدواج در سرپل
  • صبح‌انتظار
  • دختر و پسر بی‌خانمان
  • سفرعشق۶۵
  • بلاتکلیفی این روزهایم
  • چراغ قرمز
  • نماز اول وقت
  • چشمه

رتبه کشوری وبلاگ

    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس