یاس کبود۱۴

افتخارم سربازی مولا است. سعی می کنم آنچه را در وبلاگم منتشر می شود به قلم و نوشته خودم باشد، مگر در مواردی اندک. انشالله این نوشته ها مورد رضایت مولایم قرار بگیرد و قدمی هرچند کوچک برای زمینه سازی ظهور باشد.
  • بهار ما تویی یابن الحسن 
  • ورود 
  • وبلاگ دوستان

  • مهنا
  • ضحی
  • طلبگی‌ام مرا افتخار است
  • طوبای محبت
  • کویر تشنه باران
  • شورشیرین
  • مرکزندیریت حوزه علمیه خواهران

سفرعشق ۳۷

08 بهمن 1397 توسط نردبانی تا بهشت

​#قسمت_سی‌و‌هفتم

#سفر_عشق 
شام رو که خوردیم، بابا گفت:

سحرجون با آقامجید برید توحیاط و باهم حرف بزنید.

با شنیدن این حرف، بدنم خیس عرق شد، انگاری رفته بودم زیرِ دوشِ حموم. دست‌وپام به شدت می‌لرزید. آخه کی روش میشه با کسی که یه روز اینهمه تیکه بارش کرده حرف بزنه!

حالم خیلی بد بود. حتی نمی‌تونستم تمرکز کنم که چی بگم؟!

رفتیم تو حیاط.

 بابا حیاط رو خیلی قشنگ گل‌کاری کرده. 

گلِ رز و محمدی و یاس عطر و بوی خوشی به حیاطمون داده.

سمتِ چپ حیاط هم درختانِ پربارِ سیب و گیلاس و گلابی زیبایی حیاط رو چند برابر کردند. 

زیرِ درختِ گیلاس یه میز و پنج، شش صندلی گذاشته برا فصل بهار و تابستون، تا از آب و هوای مطبوع استفاده کنیم. 

چند دقیقه‌ای هر دو ساکت بودیم. 

از خجالت سرمون رو پایین انداخته بودیم.

بالاخره آقا لب باز کرد و با مِن‌مِن گفت:

–ب ب ب خشید حالتون خوبه؟!

از این سوالش لبخندی زدم، دستم رو گذاشتم جلوی دهنم تا نبینه. آخه این سواله!! جواب دادم.

–ممنونم.

–حیاطتون خیلی قشنگه!!

–لطف دارید!!

–شما سوالی ندارید؟!

–نه شما بفرمایید.

–شما شرایطتون برا ازدواج چیه؟! چه معیارهای مدنظرتون هست؟! 

خدایا من به زور حرف میزدم، حالا چی بگم؟! 

–م م م من برام یه سری معیارها مهمه. دوست دارم یه زندگی داشته باشم به دور از استرس و اضطراب. می‌خوام همسرِ آیندم یارم باشه نه خار. یه سوال دارم از خدمتتون. 

–بفرمایید.

–شما قبلا من رو دیدید؟!

–قبل از دانشگاه نه. برا چی؟!

–ببخشید تو اتوبوس یادتونه؟! 

–آره.

–خب چرا اومدید خواستگاری من؟!

–چون مهم برام الانتونه، نه قبلا!

از خجالت سرم رو پایین انداخته بودم. گفتم:

–من یکی رو می‌خوام که باعث شه این راهی که شروع کردم رو به آخر برسونم. به کمک اون بتونم به کمال برسم. 

–من نمی‌دونم، به هم میرسیم یا نه؟! ولی اگه قسمت هم بودیم، انشالله کنار هم رشد می‌کنیم. اصلا ازدواج برایِ به کمال رسیدنه.

–شما از من انتظار دارید چادر بپوشم؟!

–چادر پوشیدن به خانم‌ها ابهت میده، ولی یه خانم باید خودش به فلسفه پوشیدن چادر برسه، که چه فوایدی برا زن و جامعه داره. من دوست ندارم، اجبار به کار ببرم، برا کاری، که دیگری دوست نداره.

حرفهای آقای سهرابی خیلی به دلم نشسته بود، ولی نمی‌دونم چرا هیچ حسی به ایشون پیدا نمی‌کردم.

حرفهامون رو که زدیم، رفتیم تو.

بابا اینا پرسیدن چه زود برگشتید؟! اصلا باهم حرف زدید؟!

جواب بابا اینا رو دادیم و نشستیم.

آقای سهرابی گفتند:

خب جوابتون چیه دخترم؟!

نمی‌دونستم چی بگم؟! سرم رو پایین انداختم و گفتم:

–میشه چند روزی فکر کنم؟! 

–آره دخترم هرچی دوست داری فکر کن، ما که نیومدیم امشب جواب مثبت بگیریم!

آقای سهرابی رو کرد به بابا و گفت:

–خب آقای مرادی اگه اجازه بدید ما دیگه رفع زحمت کنیم. خیلی خوشحال شدیم دوباره مثل قدیم دور هم جمع شدیم. انشالله از این به بعد بیشتر باهم رفت‌وآمد کنیم.

–چه زحمتی آقای سهرابی. خیلی خوش‌اومدید. امشب بعد از مدتها یکی از بهترین شبهای من بود در کنارِ دوست قدیمیم.

آقای سهرابی اینا که رفتند، خیلی خسته بودم. شب‌بخیر کردم و رفتم تو اتاقم. 

لباسام رو عوض کردم و رو تختم دراز کشیدم، چشام رو بستم ولی فکروخیال نمیذاشت آروم شم. صدای زنگ گوشیم باعث شد از فکروخیال دربیام.

#به_قلم_خودم

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 4 نظر

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)

کلیدواژه ها: سفرعشق قسمت۳۷

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت

نظر از: ریاحی [عضو] 
  • ریحـانه اصـفهـان
5 stars

سلام. کی زنگ زد؟(:

1397/11/09 @ 14:03
پاسخ از: نردبانی تا بهشت [عضو] 
  • یاس کبود۱۴

سلام عزیزم
وبلاگ مشکل داشت الان قسمت ۳۸ رو میذارم ببین کی زنگ زد

1397/11/09 @ 17:06
نظر از: رحیمی [عضو] 
  • محدثه بروجرد

السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَهُ الشَّهِیدَهُ
السلام علیک یا مادر

ابری ست کوچه کوچه دل من، خدا کند
نم نم، غزل ببارد و توفان به پا کند

حسّی غریب در قلَمَم بُغض کرده است
چیزی نمانده پشت غزل را دوتا کند

مضمون داغ و واژه و مقتل بیاورید
شاید که بغض شعر مرا گریه وا کند

با واژه های از رمق افتاده آمدم
می خواست این غزل به شما اقتدا کند

حالا اجازه هست شما را از این به بعد
این شعر سینه سوخته، مادر صدا کند؟

مادر! دوباره کودک بی تاب قصه ات
تا اینکه لای لای تو با او چه ها کند

مادر! دوباره زخم شما را سروده ام
باید غزل دوباره به عهدش وفا کند

با بغض، مردی آمد از این کوچه ها گذشت
می رفت تا برای ظهورش دعا کند

از کوچه ها گذشت … و باران شروع شد
پایان شعر بود که توفان شروع شد

حسن بیاتانی

1397/11/09 @ 19:57
پاسخ از: نردبانی تا بهشت [عضو] 
  • یاس کبود۱۴

السلام علیکِ یا فاطمه الزهراء
ممنون از شعر زیبا و دلنشینتون

1397/11/09 @ 23:54


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

یاس کبود۱۴

مولای‌من! تقویم را ورق می‌زنم، اما غیر از سرما و یخبندان چیزی نمی‌بینم. دل مان برای بهار لک زده و چشمان مان به دنبال بهار می‌گردد. بیا تا این سکوت یخ‌زده انتظار را بشکنی و بهار را برای مان به ارمغان بیاوری. آری مولای‌خوبم! دلم گلِ یاس می‌خواهد و نرگس. دلم برای عطرِ شمیم گلِ محمدی تنگ شده است. می‌دانم تو به انتظار ما نشسته‌ای، تا برگردیم. دریغا! چنان غرق لذت هستیم که فراموش کرده‌ایم، آمدنت را. ✏ز. یوسفوند

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احادیث اهل بیت
  • احکام شرعی
  • اطلاعیه
  • امام زمانی
  • بدون موضوع
  • حجاب
  • خاطرات تبلیغی
  • دعا
  • دلتنگی
  • دلنوشته
  • دوستانه
  • رمان
  • رمان عطر یاس من
  • رمان عطریاس
  • رمان‌سفرعشق
  • زیارت
  • سخن حکیمانه
  • سروده های من
  • سفرنامه
  • شهدا
  • صحیح‌خوانی نماز
  • طلبگی من
  • طلبگی من
  • عیدولایت
  • محرم و عاشورا
  • مناجات
  • مناسبت‌ها
  • مولودی
  • میلاد
  • نوشته های مدرسه
  • وبلاگ‌نویسی
  • وحدت بین شیعه و سنی
  • کروناویروس
  • کلیپ تولیدی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

وبلاگ دوستان

  • مهنا
  • ضحی
  • طلبگی‌ام مرا افتخار است
  • طوبای محبت
  • کویر تشنه باران
  • شورشیرین
  • مرکزندیریت حوزه علمیه خواهران

لوگو

یاس کبود

بهترین وبلاگ ها

  • معاون فرهنگی نوشهر
  • فرهنگی
  • نورفشان
  • صاحل الامر
  • ندا فلاحت پور

گزارش تخلف

گزارش تخلف

آمار

  • امروز: 507
  • دیروز: 358
  • 7 روز قبل: 1760
  • 1 ماه قبل: 17454
  • کل بازدیدها: 441762

پربازدیدها

  • دلم فریاد می‌خواهد
  • حمام عمومی
  • زن خوب وقتی آقاش میاد خونه...
  • کربلا دلتنگتم
  • عشق‌بازی در تاکسی!
  • چون شب باش و آرامش ببخش
  • بانوان و ورزشگاه
  • دوراهی انتخاب
  • دیوار زندگی
  • مناجات
  • ترس از ترور
  • تشکر از دوستان کوثربلاگ😘
  • معرفی برای ازدواج در سرپل
  • صبح‌انتظار
  • دختر و پسر بی‌خانمان
  • سفرعشق۶۵
  • بلاتکلیفی این روزهایم
  • چراغ قرمز
  • نماز اول وقت
  • چشمه

رتبه کشوری وبلاگ

    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس