روز هولناک همه
کنکور امسال هم از راه رسید. با دیدن حال و روز برادرم، 16 سالِ پیش در ذهنم تداعی شد. تا چشم به هم زدیم عمر مانند برق و باد گذشت. شب کنکور، تمام کتابها را یک شبه مرور میکنی! استرسی وجودت را فرا میگیرد. إی کاش گفتنت گوش فلک را پر میکند!
شروع میکنی به حسرت خوردن، چرا یک سال را خوب زحمت نکشیدم؟! اگر خوب درس میخواندم الان با خیال راحت سر جلسه حاضر میشدم! هزاران فکر و خیال شب کنکور مهمان ناخواندهی ذهنت میشود، هرچه آنها را پس میزنی شاید اندکی آسوده شوی بیفایده است!
قیامت قطعا هولناکتر از این روز است. اضطراب و دلهره وجودت را فرا میگیرد. در آن روز همه حسرت میخوردند، چه شاگرد تنبلهایی که درس نخواندهاند و چه بچه زرنگهایِ درسخوان و به قول خودمانی خرخوانهایِ روزگار! همه “واحسرتا” میگویند. کسی که آدم بدی بوده حسرت میخورد چرا تغییر نکرد و آدم خوبی نشد؟! آدم خوبه هم پشیمان است که چرا بیشتر کار خوب نکرد و ثوابهایِ بیشتری را برایِ این روز جمع نکرد؟! همه به کیسه اعمالشان نگاه میکنند و انگشتِ حسرت به دندان میگیرنند! یکی در این فکر است که اینهمه در دنیا دستگیر دیگران بوده پس چرا خبری از آن همه کار خیر نیست؟! یادش میآورند که إی بیچاره تو با منت نهادن و آزار رساندنت بیشتر مچگیر بودی تا دستگیر!
آن یکی در این اندیشه به سر میبرد که نماز شبهایم چه شدند؟! اینهمه شبها بیدار شدم و رازونیاز کردم! به یادش میآورند که آری نماز شب خواندی اما در طول روز با زبانت مانند عقرب همه را نیش زدی و قلبشان را شکستی، کیسهات را سوراخ کردی و همه را برباد دادی!
“وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ وَ هُمْ لا یُؤْمِنُونَ
و آنان را از روز ندامت و حسرت بترسان، آن هنگام که کار (از کار) بگذرد (و همه چیز پایان یابد) در حالى که (اکنون) آنان در غفلتند و ایمان نمىآورند.”
سوره مبارکه مریم، آیه 39