دیدار یار
16 اردیبهشت 1398 توسط نردبانی تا بهشت
رهبرا ! نوید دیدارتان این روزها خواب را از چشمانم ربوده و خوراک را بر جسمِ خستهام حرام کرده است!
دلِ بیتابم این روزها با من سرِ جنگ دارد و آرامش را وجودم به یغما برده است!
دیدارتان، هدیهای آسمانی است از جانب پروردگار، به مانند مائدهی آسمانیِ که بر قوم حضرت مسیح فرود آمد!
دیدارتان، چشمهی آبِ زلالی است، تا روح و جانم را در آن شستوشو دهم و روانم را از تلاطم دریایِ مواج و خروشان این روزها، نجات دهم!
آری باید شما را چشمهی زلال خواند، این را از خوابی که چند روز قبل از شنیدنِ انتخاب شدنم برای دیدارتان دیدم!
دیدارتان، آفتابی است، روشنیبخش دیدگانم و گرمابخش، تن سرد و یخزده من!
گلهایِ پژمرده و خشکیده با دیدارِ نورانیتِ شما، شاداب و خندان میشوند.
باطراوت، سربازِ جنگ نرم خواهند شد برایِ کلاسِ درسِ عاشقی، تا بتوانند افسرِ آتشبهاختیار شوند!