دوست داری آغوش پرمهری را...
پدر و مادر وقتی بیکار نیستند؛ دور و بر کودک را با اسباب بازی شلوغ می کنند تا او را فریب دهند که کمتر نق بزند!
شاید کودک آن لحظه نیازمند آغوش گرم مادر یا دست نوازش پدر باشد، اما برای اینکه به کارهای شان برسند؛ او را با وسایل بازی سرگرم می کنند.
بزرگ که می شویم زندگی باز به همین منوال دوران کودکی است.
لحظاتی در زندگیت هست که دوست داری یکی باشد تا آغوش پرمهرش را نصیبت کند یا دست نوازشی بر روی سرت کشیده شود، تا شاید اندکی از غم و غصه درونت کم شود.
یا نه!
خودت در آن لحظه ها سعی می کنی با دور کردن ذهنت از آنچه باعث رنجشت شده، شرایط ایده آلی را برای خود رقم بزنی! به عنوان نمونه در کلاسی ثبت نام می کنی یا ذهنت را با یک بازی سرگرم می کنی!
در این مواقع درست است که ذهنت را از آنچه باعث مشغله ی روح و روانت شده، دور کرده ای؛ اما این دور شدن فقط و فقط موقتی است و تو جایگزین بهتری برای آرامش و آسایش ذهنت می خواهی و آن تنها شامل ذکر خداوند می شود که بارها نامش را صدا زده ایی:
“الا به ذکر الله تطمئن القلوب”