یاس کبود۱۴

افتخارم سربازی مولا است. سعی می کنم آنچه را در وبلاگم منتشر می شود به قلم و نوشته خودم باشد، مگر در مواردی اندک. انشالله این نوشته ها مورد رضایت مولایم قرار بگیرد و قدمی هرچند کوچک برای زمینه سازی ظهور باشد.
  • بهار ما تویی یابن الحسن 
  • ورود 
  • وبلاگ دوستان

  • مهنا
  • ضحی
  • طلبگی‌ام مرا افتخار است
  • طوبای محبت
  • کویر تشنه باران
  • شورشیرین
  • مرکزندیریت حوزه علمیه خواهران

هفت قلم زیبایی

16 تیر 1398 توسط نردبانی تا بهشت

​چند سالی هست تعاملی بین حوزه و بسیج دانشجویی شهرمان ایجاد شده است. هرزگاهی مراسمی را به بهانه‌ای می‌گیریم و بانوان شهرستان را فرا‌ می‌خوانیم!

امروز یکی از آن روزها بود. بهانه آن هم، دهه کرامت بود! و به یمن میلاد بانویِ قم با اندکی تأخیر بخاطر امتحانات، روز دختر را جشن گرفتیم!

از هر قشر و سلیقه‌ای مجلس ما را مزین کرده بودند. از دانشجو بگیر تا دانش‌آموز و از متأهل بگیر تا مجرد!

دختران کم‌سن‌وسالی را دیدم که حجابشان بیستِ‌بیست بود. ساق‌دست‌هایِ قشنگ و روسری‌هایِ مرتبی پوشیده بودند و با چادر حجابشان را کامل کرده بودند! 

اسم همایش هفت ‌قلم‌ زیبایی بود.اسم آن واقعا جذاب و جالب بود! هرکس با دیدن این اسم در افکارش غرق می‌شود که منظور از این همایش چیست؟! چرا این نام را برایش انتخاب کرده‌اند؟! 

هفت قلم زیبایی، هفت قلم آرایش! اصلا مگر اسلام زیبایی و آرایش را جایز دانسته که اینگونه تبلیغش می‌کنند؟!

این اسم پرمعنا و آشنا اما غریب، بانوان را به جشن امروز دعوت می‌کرد، تا برایِ سوالشان جوابی پیدا کنند! آری آشنا بود چون همه می‌دانیم هفت قلم آرایش را زنان استفاده می‌کنند و غریب بود چون در جایِ خودش استفاده نمی‌شود و باعث ازهم‌پاشیدن زندگی‌هایِ مردم می‌شود!

نمی‌دانم کجا آنها را استفاده کنم و کِی پاکشان کنم؟! ‌یادم رفته محرم کیست و نامحرم چه کسی است؟! فراموش کرده‌ام زینت من فقط‌و‌فقط برایم شوهرم است و بس!! فراموش کرده‌ام خداوند به منِ خانم دستور داده است در چهاردیواری خانه‌ام هفت‌قلم برایِ همسرم آرایش کنم و کوچه و خیابان چهاردیواری من نیست که هرطوری دوست داشتم در آن رفتار کنم!!

و فراموش کرده‌ام، آرایش من چه زندگی‌هایی را بهم ریخته و چه فرزندان طلاقی را وارد جامعه کرده است!

 

#پی‌نوشت 
“وَ لاَ یُبْدِین‌َ زِینَتَهُن‌َّ إِلآ لِبُعُولَتِهِن‌َّ;

 و زینت خود را آشکار نسازند، مگر برای شوهرانشان‌.

سوره مبارکه نور، آیه ۳۱”

 13 نظر

روز هولناک همه

14 تیر 1398 توسط نردبانی تا بهشت

کنکور امسال هم از راه رسید. با دیدن حال و روز برادرم، 16 سالِ پیش در ذهنم تداعی ‌شد. تا چشم به هم زدیم عمر مانند برق و باد گذشت. شب کنکور، تمام کتاب‌ها را یک شبه مرور می‌کنی! استرسی وجودت را فرا می‌گیرد. إی کاش گفتنت گوش فلک را پر می‌کند!
شروع می‌کنی به حسرت خوردن، چرا یک سال را خوب زحمت نکشیدم؟! اگر خوب درس می‌خواندم الان با خیال راحت سر جلسه حاضر می‌شدم! هزاران فکر و خیال شب کنکور مهمان ناخوانده‌ی ذهنت می‌شود، هرچه آنها را پس می‌زنی شاید اندکی آسوده شوی بی‌فایده است!
قیامت قطعا هولناک‌تر از این روز است. اضطراب و دلهره وجودت را فرا می‌گیرد. در آن روز همه حسرت می‌خوردند، چه شاگرد تنبل‌هایی که درس نخوانده‌اند و چه بچه زرنگ‌هایِ درس‌خوان و به قول خودمانی خرخوان‌هایِ روزگار! همه “واحسرتا” می‌گویند. کسی که آدم بدی بوده حسرت می‌خورد چرا تغییر نکرد و آدم خوبی نشد؟! آدم خوبه هم پشیمان است که چرا بیشتر کار خوب نکرد و ثواب‌هایِ بیشتری را برایِ این روز جمع نکرد؟! همه به کیسه اعمالشان نگاه می‌کنند و انگشتِ حسرت به دندان می‌گیرنند! یکی در این فکر است که این‌همه در دنیا دست‌گیر دیگران بوده پس چرا خبری از آن همه کار خیر نیست؟! یادش می‌آورند که إی بیچاره تو با منت نهادن و آزار رساندنت بیشتر مچ‌گیر بودی تا دست‌گیر!
آن یکی در این اندیشه به سر می‌برد که نماز شب‌هایم چه شدند؟! این‌همه شب‌ها بیدار شدم و راز‌ونیاز کردم! به یادش می‌آورند که آری نماز شب خواندی اما در طول روز با زبانت مانند عقرب همه را نیش زدی و قلب‌شان را شکستی، کیسه‌ات را سوراخ کردی و همه را برباد دادی!

#پی‌نوشت

“وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ وَ هُمْ لا یُؤْمِنُونَ

و آنان را از روز ندامت و حسرت بترسان، آن هنگام که کار (از کار) بگذرد (و همه چیز پایان یابد) در حالى که (اکنون) آنان در غفلتند و ایمان نمى‌آورند.”
سوره مبارکه مریم، آیه 39

 11 نظر

چراغ قرمز

11 تیر 1398 توسط نردبانی تا بهشت

برای نظم در رانندگی قانونی به اسم چراغِ قرمز وضع شده است. فرقی نمی‌کند آدم خوبی باشیم یا بد، به محض دیدنش ترمز می‌گیریم و توقف می‌کنیم! کوچکترین اعتراضی هم به واضع این قانون نداریم! عجله و کار داشتن هم سببِ نقض این قانون نمی‌شود! همه قانونمند هستیم و پیرو!
اما واحسرتا بر ما!
خداوند چراغ قرمزی وضع کرده برای کمال من و تو که بی‌اهمیت از کنارش رد می‌شویم و به عواقبش نمی‌اندیشیم. آیه آمد إی پیامبر به زنان مومن بگو:
«برای در امان ماندن از آزار و اذیت دیگران حجاب داشته باشید!»
حکم برایِ آسایش و آرامش خودمان است، تا مورد اهانت قرار نگیریم، تا چشم طمع به زیبایی‌هایمان دوخته نشود. اما آن را نادیده می‌گیریم و به میل خودمان کشف حجاب می‌کنیم! لب به شکایت باز می‌کنیم که این چه قانونی است خداوند برایِ ما خانم‌ها گذاشته است؟! چرا مردان نباید مانند ما حجاب داشته باشند؟!
فراموش کرده‌ایم که زنها زیبایی‌هایی دارند که با حجاب و حفظ آن، زیبا می‌مانند و به محضِ در معرضِ نگاه دیگران گرفتن، دیگر آن زیبایی اول را نخواهند داشت.
فراموش کرده‌ایم زیبایی ما فقط و فقط برای یک نفر خلق شده و آن همسرمان است نه ویترینی در مقابل چشم هزاران مرد غریبه.
فراموش کرده‌ایم این دنیا فقط چند روز است و تا چشم بهم بزنیم باید بار سفر ببندیم و کوله‌بار بر دوش، راهی سفری ابدی و جاودانه شویم!
فراموش کرده‌ام ترمز بگیریم تا خود و دیگران را به ورطه نابودی نکشانیم!
یکی از چراغ‌قرمزهایِ خداوند حجاب است، آن را رعایت کنیم تا اندکی آرامش به خانواده‌ها باز گردد.

#پی‌نوشت

“یا ایها النبى قل لازوجک و بناتک و نساء المؤمنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک ادنى ان یعرفن فلا یوذین و کان الله غفورا رحیم

هان اى پیامبر! به همسرانت، و دخترانت و زنان مؤمنین، بگو تا جلباب خود پیش بکشند، بدین وسیله بهتر معلوم مى شود که زن مسلمانند، در نتیجه اذیت نمى بینند، و خدا همواره آمرزنده رحیم است.
آیه 59 سوره مبارکه احزاب”

 3 نظر

عاشق

01 تیر 1398 توسط نردبانی تا بهشت

خیلی درد دارد. باید در موقعیتش قرار بگیری تا حرف دلم را درک کنی!

عاشق بودن و حالا پا پس کشیدن بخاطر فراهم نبودن شرایط، اعصاب آدم را بهم می‌ریزد.

البته زیادی خودم را برایش لوس کرده‌ام. هرچی باشد هفته آخر اسفند دعوتم کرده، حالا دوباره برایم دعوتنامه فرستاده، آن هم از آن دعوت‌های اختصاصی!

زیارت امام رضا “علیه‌السلام” را می‌گویم. خیلی سخت است عاشق باشی. دعوتنامه برایت بفرستد، اما با چشمان اشکی رو به حرم کنی و بگویی:

 "شرمنده آقاجان دعوتت را پس می‌دهم، به حساب بی‌ادبیم نگذار، شرایطم مهیا نیست و گرنه از خدایم باشد قدم زدن بر روی سنگ‌فرش‌های حرم و نشستن روبروی پنجره فولاد در شب‌های گرم تابستان!”

این آرزو چند روز پیش از دلم گذشته بود، حالا باید انتخاب می‌کردم! 

وقتی بهم خبر دادند، حتی نزدیک بود بین زیارت و امتحانات فصل، دست بر روی زیارت بگذارم و چشمانم را بر روی درس، امتحان ببندم!

مانند بچه‌ها نشستم و دودوتا چهارتا کردم و به خودم گفتم:

“این دوواحد را بگذارم برای تابستان! اما دیدم روز برگشت هم امتحان سه واحدی دارم و هیچ‌وقت نمی‌رسم آن را بدهم، روی هم می‌شود پنج‌واحد!!”

با کمال درد و ناراحتی گوشیم را برداشتم و گفتم: نمی‌توانم بیایم.

به خودم دلداری دادم که تو وظیفه‌ات الان درس خواندن است. چون بر رویِ صندلی‌هایی کسب علم کرده‌ایی که ثانیه‌به‌ثانیه‌اش از سهم امام زمان برایت خرج شده است. پس باید امتحانت را بدون وقفه بدهی و آن را به بعد موکول نکنی که هزینه اضافی برای حضرت به بار بیاوری!

آری وظیفه طلبه به عنوان سرباز و شاگردِ امام زمان، خیلی سنگین است.

درس خواندن در اینجا با بقیه جاها و دانشگاه‌ها زمین تا آسمان فرق می‌کند.

بر پیشانیت مهر سربازی و وقف امام زمان خورده است، پس باید آنگونه باشی که مورد رضایت ایشان است، نه آنگونه که دلت می‌خواهد!

 6 نظر

خوشبختی

01 تیر 1398 توسط نردبانی تا بهشت

در زندگی هرچه برایمان مهیا شده، رحمتی از جانب پروردگار است…
اما!
چنانچه از من اصرار است و از او ندادن، بدانیم پشتِ این ندادنِ خداوند حکمتی است که علم اندک من توان درک آن را فعلا ندارد…

پس این داشتن و نداشتن آخر خوشبختی است که فرقشان تنها در یک حرف است…

خوشبختی یعنی اگر به خواسته‌ام نرسیدم و یا موانعی در راهِ رسیدن به آن دیدم، چشم ببندم و لب باز کنم بگویم:
راضیم به رضایِ تو…
و
خوشبختی یعنی لذت بردن از آنچه خداوند به تو بخشیده است، پس بخند تا دنیا به رویت لبخند بزند.

 6 نظر
  • 1
  • ...
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • ...
  • 10
  • ...
  • 11
  • 12
  • 13
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

یاس کبود۱۴

مولای‌من! تقویم را ورق می‌زنم، اما غیر از سرما و یخبندان چیزی نمی‌بینم. دل مان برای بهار لک زده و چشمان مان به دنبال بهار می‌گردد. بیا تا این سکوت یخ‌زده انتظار را بشکنی و بهار را برای مان به ارمغان بیاوری. آری مولای‌خوبم! دلم گلِ یاس می‌خواهد و نرگس. دلم برای عطرِ شمیم گلِ محمدی تنگ شده است. می‌دانم تو به انتظار ما نشسته‌ای، تا برگردیم. دریغا! چنان غرق لذت هستیم که فراموش کرده‌ایم، آمدنت را. ✏ز. یوسفوند

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احادیث اهل بیت
  • احکام شرعی
  • اطلاعیه
  • امام زمانی
  • بدون موضوع
  • حجاب
  • خاطرات تبلیغی
  • دعا
  • دلتنگی
  • دلنوشته
  • دوستانه
  • رمان
  • رمان عطر یاس من
  • رمان عطریاس
  • رمان‌سفرعشق
  • زیارت
  • سخن حکیمانه
  • سروده های من
  • سفرنامه
  • شهدا
  • صحیح‌خوانی نماز
  • طلبگی من
  • طلبگی من
  • عیدولایت
  • محرم و عاشورا
  • مناجات
  • مناسبت‌ها
  • مولودی
  • میلاد
  • نوشته های مدرسه
  • وبلاگ‌نویسی
  • وحدت بین شیعه و سنی
  • کروناویروس
  • کلیپ تولیدی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

وبلاگ دوستان

  • مهنا
  • ضحی
  • طلبگی‌ام مرا افتخار است
  • طوبای محبت
  • کویر تشنه باران
  • شورشیرین
  • مرکزندیریت حوزه علمیه خواهران

لوگو

یاس کبود

بهترین وبلاگ ها

  • معاون فرهنگی نوشهر
  • فرهنگی
  • نورفشان
  • صاحل الامر
  • ندا فلاحت پور

گزارش تخلف

گزارش تخلف

آمار

  • امروز: 456
  • دیروز: 788
  • 7 روز قبل: 2412
  • 1 ماه قبل: 18235
  • کل بازدیدها: 442550

پربازدیدها

  • دلم فریاد می‌خواهد
  • حمام عمومی
  • زن خوب وقتی آقاش میاد خونه...
  • کربلا دلتنگتم
  • عشق‌بازی در تاکسی!
  • چون شب باش و آرامش ببخش
  • بانوان و ورزشگاه
  • دوراهی انتخاب
  • دیوار زندگی
  • مناجات
  • ترس از ترور
  • تشکر از دوستان کوثربلاگ😘
  • معرفی برای ازدواج در سرپل
  • صبح‌انتظار
  • دختر و پسر بی‌خانمان
  • سفرعشق۶۵
  • بلاتکلیفی این روزهایم
  • نماز اول وقت
  • سفرعشق۸۲
  • چشمه

رتبه کشوری وبلاگ

    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس