حکایت
و اما! اندر حکایات ما! امروز در کارگاهی بودیم با موضوع مهدویت.
استادی را دعوت کرده بودند، که با فرمایشات ایشان، فهمیدیم، تا امروز “هرآنچه رشتیم، پنبه شد":’(
خدا کند با حرفایمان و روضههایی که خواندهایم، مردمِ بیچاره را گمراه نکرده باشیم😱
به جناب استاد هرچه را میگفتیم، از ما سند میخواستند:|
یک عمر در ختم یس و انعام حضور یافتیم و عاجزانه از خدا طلب استجابت دعا کردیم;)
امروز فهمیدیم، سندی برایشان در عالم یافت نمیشود😂 دلیل مستجاب نشدن دعاهایمان بیسندی بود😅
یک عمر است با شنیدن لفظ “قائم” لقب امام زمان"عجاللهتعالیفرجهالشریف” در هر حالی بر روی پاهایمان ایستادهایم. امروز با سند نشانمان دادند، که اصلا این لفظ در روایت امام رضا “علیهالسلام” یافت نمیشود😂
یک عمر است پابهپای جماعتِ خلقالله هر خرافهای را انجام دادیم، امروز فهمیدیم، سندی برایشان نیست:’(
مدتی است شام و ناهار را به همه زهر کردهام;) طب اسلامی میگوید: این برنجها را نخورید هزار درد و مرض میگیرید:evil: مرغ را نوشجان نکنید، که در طب اسلامی مضراتی برای آن بیان شده است:evil:
امروز استاد بزرگوار با سند نشان دادند، اصلا طب اسلامی وجود ندارد😅
آنچه وجود دارد و رهبر هم بر آن تأکید میکند، طب سنتی، ایرانی است:oops:
چه بگویم برایتان از کارگاه امروز، که زندگیمان زیرورو شد😅
دلمان خوش بود مبلغ هستیم، امروز فهمیدیم، سکههای در جیب بودیم که بیارزش هستند و فقط صدای آنها گوش فلک را کر کرده است:|
تا حکایت دیگر بدرود و صد درود.
😂😂😂😅😅
#به_قلم_خودم