تنبلی من و نوشتن مقاله های پایانی...
یک سال و چند ماهی می شود از اتمام درسم در سطح دو گذشته است.
بخاطر مشکلاتی که پارسال داشتم، ذهنم درگیر بود و برای همین نشد مقاله هایم را جمع آوری کنم؛ تا با تحویل شان، مدرکم را بگیرم و انشالله بتوانم برای سطح سه ثبت نام کنم!
روزها از پی هم می گذشتند و تنبلی من برای نوشتن مقاله بیشتر و بیشتر می شد!
البته این را هم خدمت تان عرض کنم، این ننوشتن دست خودم نبود و الان نوشتن مقاله برای من عاجز چون کوهی شده که باید آن را با جسم نحیفم جابه جا کنم!
خدا بیامرزد آن کس که گفت:
“کار امروز را به فردا نسپار”
با امروز و فردا کردن و فاصله افتادن من از درس خواندن و حوزه، نزدیک است زیر بار این دو مقاله، کمرم بشکند!
پاییز امسال با یکی از فارغ التحصیل ها که تبحر خاصی در مقاله نویسی دارد، صحبت کردم و دست به دامنش شدم تا در این راه پرپیچ و خم کمکم کند. اهرمی می خواستم تا به جلو هدایتم کند!
از آنجا که خون حوزوی در رگ هایش جریان داشت؛ از تقاضایم استقبال کرد و قرار شد بعد از آزمون استخدامی آموزش و پرورش، به یاریم بشتابد!
این هفته آزمون برگزار شد و با خودم گفتم:
“بگذارم کمی استراحت کند بعد با او تماس بگیرم تا به حوزه بیاید.”
اما با کمال ناباوری دیدم؛ دوست مان یک روز بعد از امتحان، به گوشیم زنگ زد و گفت:
“اگر می توانی فردا بیا حوزه تا کارمان را شروع کنیم.”
آنقدر خوشحال بودم که در پوست خودم نمی گنجیدم!
به خودم می گفتم:
“این من هستم که قرار است بالاخره مقاله هام را بنویسم؟!”
بعضی ها واقعا چه خوب بلد هستند بی منت مهربانی بورزند و گره ایی را از کار دیگران باز کنند!
آن روز ما به حوزه رفتیم؛ بماند که کتابخانه به دلیل نداشتن وسیله گرمایشی مانند قطب، سرد و یخبندان بود و سرمایش تا مغز استخوان مان نفوذ می کرد!
با کمک هم، بعد از چند ساعتی یک عالمه کتاب جمع کردیم و بعد هم با فراخ بال راهی خانه شدم تا مطالب را در گام اول جمع آوری کنم و بنویسم!