بالاخره من هم فارغالتحصیل شدم...
بعد از دویدنهایِ فراوان، گذشتن از هفت خان رستم و شکستن شاخ غول؛ موفق شدم مقالههایِ پایانی را بنویسم و از آنها نمره عالی بگیرم!
روزی که نمرهها را گرفتم، انگاری باری از رویِ دوشِ نحیفم برداشته شده بود!
فاصلهیِ یکسالهایی که بین پایان ترم درسی و شروع نوشتن مقالههایِ پایانی وقفه افتاد؛ کار نوشتن را برایم مانند کوهی کرد که باید با دستانِ ظریفم آن را جابهجا میکردم؛ برایِ همین به محض دیدن نمرهها نفسِ راحتی کشیدم و مانند بچهها خودم را بالا میانداختم و هرکس من را در آن وضع میدید با خودش فکر میکرد چه کار شاقّی انجام دادهام که اینگونه بالا و پایین میپرم!
دیگر نمیدانستند این وقفه طولانی باعث شده بود نسبت به اتمام سطح دو دلسرد شوم و استرس این را بگیرم که نکند خدایِ نکرده بعد از پنج سال تلاش و کوشش حالا بخاطر ارائه ندادن مقالهها سنواتم پر شود و دوباره بروم از پله اول، سطح دو را شروع کنم!
ولی لطف خداوند و کمک دوستان سبب شد من هم بالاخره فارغالتحصیل شوم.
این پیروزی بزرگ را به خودم تبریک میگویم و انشالله بتوانم مراحل بعدی تحصیل در حوزه را با موفقیت پشت سر بگذارم!
✍ز. یوسفوند