آن روز
30 خرداد 1398 توسط نردبانی تا بهشت
پروردگار!
فکر کردن به روزی که از وحشت آن زنِ آبستن بار خود را بر زمین میاندازد و گریزان به این طرف و آن طرف میرود، حالم را دگرگون میکند.
از آن روزی که فرزند به پدر رحم نمیکند و پدر از فرزند فراری و گریزان است .
همه از هم فرار میکنند و به دنبال پناهگاه امنی میگردند، اما در آن روز غیر از درگاه تو پناهگاهی وجود ندارد إی مولایِ من!
خداوندا!
دست نیاز به سویت دراز میکنم و از تو میخواهم لحظهای و کمتر از آنی من را به خود وا مگذاری، که اگر با خود تنها باشم اسیر هوایِ نفس و شیطان جنی و انسی میگردم و در آن روز چهرهام سیاه است و پریشان!
پس من را دریاب مولایِ من که تو مولا هستی و من عبد گنهکار تو، پس غیر از مولا چه کسی به بنده گنهکار رحم میکند!
“مولای یا مولای
أنت المولی و أنا العبد و هل یرحم العبد إلا المولی”