یاس کبود۱۴

آقاجان سلام! کجایی ای آغوش مهربان و گرم روزهای سرد و یخ زده انتظار… ای آب روان! دل ها از نبودنت چون کویری خشک و بی آب شده اند و چشم به راه هستند تا با دریای ظهور تو شاداب و حاصلخیز شوند… ای روشنایی بخش چشم ها! چشم ها از چشم انتظاری چون چشمان… بیشتر »

ماه زیبای من! ایمان دارم این روزهای سرد و یخ زده ی انتظار به پایان می رسد… ایمان دارم به زودی نور تو بر جهان می تابد و گرمای وجودت، آفتاب را برای این روزهای تاریک و بی روح به ارمغان می آورد… من این را از قاصدک خوش خبری که مهمان دل بیتاب و… بیشتر »

از قدیم الایام گفته اند: “یلدا بلندترین و طولانی ترین شب سال است.” شبی که طول می کشد تا روشنایی روز پدیدار شود؛ ولی بالاخره این شب به پایان می رسد و صبح دل انگیز دوباره از راه می آید. امامی هم سال ها است که در پس ابرهای غیبت به انتظار صبح… بیشتر »

دلم در دوراهی انتظار، چشم انتظار است تا بین آمدن یا نیامدنت یکی را انتخاب کند! برایِ آمدنت دستانم را به آسمان بلند کرده‌ام و بر لبانم ذکرِ “اللهم عجل لولیک الفرج ” است، دعا پشت دعا می‌کنم تا بیایی. اما!  روز را به شب سپری می‌کنم و گناه… بیشتر »

مولاےِ من! باز هم جمعه و امیدے که در دل خبر مے‌دهد از مسافرِ ۱۴۰۰ ساله! پریدنِ پلک‌هایم نوید مے‌دهند آمدنِ مهمانِ عزیزمان را، تا به انتظارها پایان دهد! آری مولاجان! جمعه است و ما در انتظارِ دیدن رویت، تسبیح به دست، امن‌یجیب می‌خوانیم! بیشتر »