نعمالوکیل
روزها و شبها، فکر و خیالم من را به سوی دیگران کشاند و دست گدایی به سویشان دراز کردم!
بازیچه شدن دنیا همین است که غرق شدن در افکار پوچ باعث میشود، قدرت دیگران چشم دلت را کور کند و کمکم توکل کردن بر آفریننده هستی را فراموش کنی، درحالی که او “نعمالوکیل” است!
قرآن را مقابل چشمان بیفروغم باز کردم. از روشنایی آن تحفهای برداشتم تا ببینم هرآنچه را که تاکنون ندیده بودم.
زیبایی دنیا برق چشمانم را دزدیده و چشمِ دلم را کور کرده بود.
واقعیت را میدیدم اما هضم کردنش برایم سخت بود.
میدانستم در قرآن بارها آمده هیچ نیرویی غیر از او نیست اما کاسه چهکنمچهکنم بر رویِ دست گرفتم و گردن را پیشِ غیر از خدا کج کردم!
در حالی که او من را فرا خوانده بود که در آسمانها و زمین اندیشه کن تا قدرتم را ببینی فوق تمام قدرتهاست!
پس چگونه او را که ” نحن أقرب إلیه مِن حبلالورید ” است ندیدم و دل به قدرت غیر او خوش کردم؟!
ذکرت را چندبار زمزمه کردم و هربار با اندیشه بر آن، سعی در هضمش کردم و هربار نیرومندتر از قبل به اطراف نگاه میکردم!
زمزمه آن به مانند ماده نیروزایی است که به محض ورود به رگهایم دلم را به بودنت قرص میکند.
آری جزء تو نیرو و قوتی در جهان نیست و تو تنها قدرت در عالم کائنات هستی.
《 لا حَولَ و لا قُوَهَ الا بِالله 》