عروسی و نماز اول وقت...
همیشه در سخنرانیهایش از نماز اول وقت میگفت و عقیده داشت که باید “به کار گفت نماز دارم و به نماز نگفت کار دارم!”
به عروسی دعوت شده بود؛ قبل از رفتن به تالار، وضویش را گرفت تا عامل به حرفهایش باشد.
وارد تالار که شد به دنبال جایی گشت تا نمازش را بخواند؛ اما غیر از اتاق پرو که خیلی کثیف بود و فرش هم نبود، جایی را پیدا نکرد!
برایِ همین با ناراحتی آمد، بر رویِ صندلی نشست و تصمیم گرفت نماز را در خانه بخواند.
دو ساعتی از عروسی گذشته بود. هنوز شام را نیاورده بودند و او ته دلش ناراحت از اینکه نمازش به تاخیر افتاده بود.
ماست و نوشابهها را بر روی میزها چیدند تا شام را بیاورند و او خوشحال از اینکه نمازش به قضا نمیرفت!
سرش را چرخاند تا ببیند کِی شام را میآورند؟! چشمش خورد به تابلویی که بر رویش حک شده بود نمازخانه!
از یک طرف خوشحال بخاطر اینکه میتوانست نمازش را بخواند و از طرف دیگر ناراحت که چرا حتی پرسوجویی نکرد تا زودتر متوجه نمازخانه در تالار شود.
بلند شد رفت، نمازش را خواند و با خیالِ راحت آمد نشست و شامش را خورد!
#پینوشت
“فَوَیلٌ لِلْمُصَلِّینَ، الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ
پس وای بر نمازگزارانی که، در نماز خود سهل انگاری می کنند”