سماور سیوپنجمیلیونتومانی
سفری به اراک داشتیم و گفتیم: به بازار قدیمی این شهر سری بزنیم. نگاهی به قیمت اجناس میانداختی، دهانت به اندازه غار علیصدر باز میشد! قیمتها رشدشان تصاعدی بود و جیب مردم در همان حقوقها و یارانههایِ چند سال پیش مانده بود!
همینطور که داشتم، از گرانی اجناس میگفتم و دلم به حالِ طبقه پایین جامعه که خودمان هم در این دسته قرار داریم، میسوخت، چشمم به سماور بزرگی خورد که تا چند لحظه مانند مجسمهها خشکم زد! اولش فکر کردم برایِ دکور و زیبایی در رستورانها و هتلها آن را میفروشند اما وقتی از فروشنده پرسیدم، گفتند:
“این رو خونوادهها میخرند برایِ مراسمهایی که دارند یا برایِ زیبایی"
با خودم گفتم:
“این اینقدر بزرگه که یا یک غول باید چای آن را دم کند و آب را در آن بریزد و یا یه نردبانی بسازند و به کمک آن بالا روند تا همقدش شوند”
قیمتش را که پرسیدم و فروشنده فرمودند:
“سی و پنج میلیون ناقابل"
واقعا دیگر داشتم پس میافتادم، سیوپنجمیلیون پول بیزبان بدهی یک سماور، بابا به فکر شب اول قبر و قیامت باشید و با آن کار خیری راه بیاندازید!
البته ناگفته نماند خیرین زیادی دوروبرمان وجود دارد که گمنام مشغول خدمت به خلق هستند ولی اگر تعدادشان زیادتر شود، دنیا گلستان میشود!