یاس کبود۱۴

افتخارم سربازی مولا است. سعی می کنم آنچه را در وبلاگم منتشر می شود به قلم و نوشته خودم باشد، مگر در مواردی اندک. انشالله این نوشته ها مورد رضایت مولایم قرار بگیرد و قدمی هرچند کوچک برای زمینه سازی ظهور باشد.
  • بهار ما تویی یابن الحسن 
  • ورود 
  • وبلاگ دوستان

  • مهنا
  • ضحی
  • طلبگی‌ام مرا افتخار است
  • طوبای محبت
  • کویر تشنه باران
  • شورشیرین
  • مرکزندیریت حوزه علمیه خواهران

سفرعشق

29 آذر 1397 توسط نردبانی تا بهشت

​#پارت_پنجم

#سفر_عشق 
تو جوب که افتادم، تموم استخونام خورد شدن😭  صدای آخخخخخخم چنان بلند شد، مردمی که اون حوالی بودن، نگاشون چرخید سمتم😱

هانا به جا اینکه بیاد کمکم کنه از تو جوب درم بیاره، هرهر داشت می‌خندید😂

تو ذهنم می‌گفتم کاش می‌تونستم بلند شم، تا بیام خفه‌ات کنم:evil:

خانم موسویم با خنده اومد سمتم و دستمو  گرفت، ولی اینقد بدنم کوفته شده بود، که حتی نمی‌تونستم بلند شم:’(

هانا اومد و کمک کرد، تا بلند شدم.

لنگان‌لنگان به سمت هتل به راه افتادیم:|

وقتی رسیدیم هتل، انگار دنیا رو بهم داده بودن😍 آخیش بلندی گفتم.

خانم موسوی کلید اتاقمون رو گرفت. من رو بردن تو اتاق، هانا کمکم کرد، لباسمو عوض کردم و آبی به دست و صورتم زدم. 

خانم موسوی گفت: من میرم پایین و شامتون رو میارم بالا:)

بهش گفتم، شرمنده به زحمت افتادی.

–این چه حرفی عزیزم، خداروشکر به خیر گذشت و چیزیت نشد☺️ 

–آره خداروشکر فقط یه کم دست و پام کبود و گرفته شده:)

–ولی خودمونیم کجا سیر می‌کردی، اینطوری با کله رفتی تو جوب😅

–داشتم به آینده فکر می‌کردم که می‌تونم خودمو نجات بدم یا نه:|

–انشالله می‌تونی عزیزم از امام رضا مدد بخواه، دستگیر خوبیه:)

خانم موسوی رفت شام رو برامون بیاره بالا، هانا اومد کنارم نشست و شروع کرد به حرف زدن.

منم حقم رو گرفتم و یه نیشگون محکم از بازوش گرفتم😝 آخی گفت و دلم خنک شد.

گفتم: تا تو باشی و به من نخندی😜

صدای زنگِ در اومد. هانا رفت در رو باز کرد. خانم موسوی بود، برامون شام آورده بود😋

هانا غذاها رو گرفت و کنار بینیش برد و گفت به‌به چلوکبابه😋

خانم موسوی گفت:

سحرجون! من بچه‌ها منتظرند، میرم غذاخوری. شما هم شامتون رو بخورید و اگه تونستید، بخوابید. 

 ساعت سه می‌ریم حرم، اگه حالت خوب بود. بهم اس بده تا منتظرتون بمونم:)

سرمو به نشونه بله تکون دادم .

هانا رفت خانم موسوی رو فرستاد و برگشت غذامون رو خوردیم;)

اینقد خسته بودیم که رو تختامون ولو شدیم و نمیدونم کی خوابم برده بود😴

با صدای بچه‌های اتاق بیدار شدم. یه نگاه به گوشیم انداختم، خیلی دیر شده بود. ده دقیقه داشتیم به سه😱

بااینکه هنوز یه ذره درد داشتم از تخت بلند شدم و رفتم پیشِ تخت هانا و شروع کردم به صدا زدنش.

هانا بلند شو دیره، باید بریم. الان خانم موسوی اینا میرند  و جا می‌مونیم:|

هرچی صداش می‌زدم بلند نمی‌شد، تکونش می‌دادم انگارنه‌انگار.

جیغ زدم هانا بلند شو، بچه‌ها اومدند کنارم و گفتند:

چی‌ شده سحر چرا داد می‌زنی:oops:

با مِن‌مِن گفتم:

ه ه ه ها ها هانا

#به_قلم_خودم

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 2 نظر

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت

نظر از: صبا ملکوتی [عضو] 
  • « مرغ باغ ملکوت »
  • تا ملکوت

سلام
خدا قوت!
موفق باشيد!

1397/10/03 @ 23:50
پاسخ از: نردبانی تا بهشت [عضو] 
  • یاس کبود۱۴

سلام عزیزم
ممنون لطف کردی
چطور یود آجی

1397/10/04 @ 05:46


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

یاس کبود۱۴

مولای‌من! تقویم را ورق می‌زنم، اما غیر از سرما و یخبندان چیزی نمی‌بینم. دل مان برای بهار لک زده و چشمان مان به دنبال بهار می‌گردد. بیا تا این سکوت یخ‌زده انتظار را بشکنی و بهار را برای مان به ارمغان بیاوری. آری مولای‌خوبم! دلم گلِ یاس می‌خواهد و نرگس. دلم برای عطرِ شمیم گلِ محمدی تنگ شده است. می‌دانم تو به انتظار ما نشسته‌ای، تا برگردیم. دریغا! چنان غرق لذت هستیم که فراموش کرده‌ایم، آمدنت را. ✏ز. یوسفوند

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احادیث اهل بیت
  • احکام شرعی
  • اطلاعیه
  • امام زمانی
  • بدون موضوع
  • حجاب
  • خاطرات تبلیغی
  • دعا
  • دلتنگی
  • دلنوشته
  • دوستانه
  • رمان
  • رمان عطر یاس من
  • رمان عطریاس
  • رمان‌سفرعشق
  • زیارت
  • سخن حکیمانه
  • سروده های من
  • سفرنامه
  • شهدا
  • صحیح‌خوانی نماز
  • طلبگی من
  • طلبگی من
  • عیدولایت
  • محرم و عاشورا
  • مناجات
  • مناسبت‌ها
  • مولودی
  • میلاد
  • نوشته های مدرسه
  • وبلاگ‌نویسی
  • وحدت بین شیعه و سنی
  • کروناویروس
  • کلیپ تولیدی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

وبلاگ دوستان

  • مهنا
  • ضحی
  • طلبگی‌ام مرا افتخار است
  • طوبای محبت
  • کویر تشنه باران
  • شورشیرین
  • مرکزندیریت حوزه علمیه خواهران

لوگو

یاس کبود

بهترین وبلاگ ها

  • معاون فرهنگی نوشهر
  • فرهنگی
  • نورفشان
  • ندا فلاحت پور
  • صاحل الامر

گزارش تخلف

گزارش تخلف

آمار

  • امروز: 1104
  • دیروز: 725
  • 7 روز قبل: 2991
  • 1 ماه قبل: 18941
  • کل بازدیدها: 443275

پربازدیدها

  • دلم فریاد می‌خواهد
  • حمام عمومی
  • زن خوب وقتی آقاش میاد خونه...
  • کربلا دلتنگتم
  • عشق‌بازی در تاکسی!
  • چون شب باش و آرامش ببخش
  • بانوان و ورزشگاه
  • دوراهی انتخاب
  • دیوار زندگی
  • مناجات
  • ترس از ترور
  • تشکر از دوستان کوثربلاگ😘
  • معرفی برای ازدواج در سرپل
  • صبح‌انتظار
  • دختر و پسر بی‌خانمان
  • سفرعشق۶۵
  • بلاتکلیفی این روزهایم
  • نماز اول وقت
  • چشمه
  • خیرمحض

رتبه کشوری وبلاگ

    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس