یاس کبود۱۴

افتخارم سربازی مولا است. سعی می کنم آنچه را در وبلاگم منتشر می شود به قلم و نوشته خودم باشد، مگر در مواردی اندک. انشالله این نوشته ها مورد رضایت مولایم قرار بگیرد و قدمی هرچند کوچک برای زمینه سازی ظهور باشد.
  • بهار ما تویی یابن الحسن 
  • ورود 
  • وبلاگ دوستان

  • مهنا
  • ضحی
  • طلبگی‌ام مرا افتخار است
  • طوبای محبت
  • کویر تشنه باران
  • شورشیرین
  • مرکزندیریت حوزه علمیه خواهران

چون شب باش و آرامش ببخش

23 مرداد 1398 توسط نردبانی تا بهشت

شب پرده سیاهی که، همه‌جا کشیده شده و یکرنگ و بی‌ریا است. با تمام یکرنگی که دارد، چه ساده به من و تو آرامش می‌بخشد! 

بیا تا ما هم چون شب باشیم، ساده و یکرنگ اما آرامش‌بخش! بگذار وجودت برایِ دیگران آرامش به ارمغان بیاورد نه اضطراب و دلهره!

 11 نظر

نمازخانه یا اتاق پرو

17 مرداد 1398 توسط نردبانی تا بهشت

عروسی‌هایِ قدیمی معمولا طوری بودند، همه اهل محل بسیج می‌شدند تا عروسی به صورت آبرومند برگزار شود! چند روز قبل همه در خانه‌ی صاحب عروسی جمع می‌شدند و یکی از خانه‌اش حرف می‌زد که خانه من برایِ پذیرایی از مهمانان آماده است، آن یکی دیگ و ظرف و ظروف می‌آورد و دیگری مکان مناسبی را برایِ آشپزی تهیه می‌کرد، اینطوری هزینه عروسی هم بالا نمی‌رفت! 

این روزها کم‌کم عروسی‌ها هم سبک و سیاقِ غربی گرفته‌اند. تالاری را یک شب برایِ چند ساعت اجاره می‌کنند به هزینه گزافی، که می‌توان با آن زخمی را در زندگی درمان کرد! 

عروسی که دعوت شده بودیم، مثل همه عروسی‌هایِ امروزی در تالار برگزار شد! تالار خوبی بود زن و مرد جدا بودند ولی باز شیطان آن حوالی پرسه می‌زد و به دنبالِ طعمه بود! 

موقع اذانِ مغرب، بلند شدم و به دنبال نمازخانه می‌گشتم تا نمازم را سروقت بخوانم. وقتی نمازخانه را پیدا کردم، با چشمانِ گرد شده صحنه روبرویم را نگاه می‌کردم! نمازخانه به اتاق پروِ خانم‌ها تبدیل شده بود! چند نفری از مادرهایِ خوب قدیمی مشغول نماز و بقیه مشغولِ روغن‌کاریی و عوض کردن لباس بودند. جالب‌تر اینجا بود که همه با کفش بر روی قالی‌ها در تردد بودند! من هم دو تا مهر برایِ خودم و خواهرم برداشتم و رفتم در اتاقی که مهمان‌ها بودند نشستم به نماز  خواندن!

 هرکسی می‌آمد حرفی می‌زد:

” اینجا جایِ نماز خواندن نیست برید نمازخونه و از این حرفها" 

ولی من گوشم به این حرفها بدهکار نبود!

دوستِ قدیمی را که بعد از مدت‌ها آنجا دیدم، گفت:

“والله خوب تونستی اینجا بین این جمعیت نماز بخونی! اصلا چطور خجالت نکشیدی اینجا نماز بخونی؟!”

واقعا چه روزگاری شده که برایِ انجام واجب الهی باید خجالت کشید و در خفا انجام داد!

اما!

 گاهی باید چاشنی ریا را به اعمال خوبمان اضافه کنیم، بگذار بگویند برایِ ریا و خودنمایی نماز را سروقت می‌خواند!

 نباید برایِ انجام فریضه‌ی الهی خجالت کشید، که اگر خدایِ ناکرده به این مرحله برسیم فاتحه اسلام خوانده شده است!

امام حسین “علیه‌السلام” را از یاد نبریم!

 نفرمودند:

الان در حال جنگیدن هستیم چه وقت نماز خواندن است و بگذارید جنگ تمام شود بعد نمازمان  را  می‌خوانیم. نفرمودند:

 برویم داخلِ خیمه و نمازمان را بخوانیم! 

در مقابل تیرهایِ دشمن نماز را اول وقت و به جماعت خواندند؛ شاید تأثیر مثبتی این نماز در فرد یا افرادی از سپاه دشمن گذارد! 

 9 نظر

همسرداری

14 مرداد 1398 توسط نردبانی تا بهشت

درسی از زندگی حضرت زهرا “سلام‌الله‌علیها” درباره همسرداری:

زنان امروز جامعه تا چه حدی قناعت را در زندگی بکار می‌برند؟! آیا می‌توانند مدتی را بدون چشم‌و‌هم‌چشمی زندگی کنند؟! هرکدام از ما اگر اندکی به گذشته و زندگی‌هایِ مادرمان دقیق شویم، می‌بینیم چگونه قدردان زحمات همسر خود بودند و تا چه حد قناعت در زندگی داشتند! چشم‌و‌هم‌چشمی در بینشان معنا نداشت و سعی می‌کردند آنچه را دارند، استفاده کنند و از نداشتن‌هایشان سرافکنده نباشند! 

در این میان، زندگی بانو فاطمه‌‌ی‌زهرا و همسرداری ایشان، الگویِ زن مسلمان است. 

قناعتی که حضرت در زندگی با مولا داشتند شهره عام و خاص است. ایشان چند روزی غذا به مقدار کمی در خانه دارند اما لب به سخن باز نمی‌کنند. چند روزی می‌گذرد و حضرت علی از همسرش می‌پرسد:

“فاطمه جان، غذایی در خانه داریم تا تناول کنیم؟!" 

بانو فرمودند:

“سوگند به آن خدایی که مقام و عظمت تو را بالا برد. سه روز است که غذای کافی در منزل نداریم و مقدار اندکی هم که داشتیم به شما بخشیدم و خودم رنج گرسنگی را تحمل کردم.”

امام فرمود: 

“چرا به من اطلاع ندادی؟!”

حضرت زهرا پاسخ دادند:

“رسول خدا مرا نهی فرموده است که از تو چیزی بخواهم و به من سفارش کرده است که از پسر عمویت چیزی درخواست نکن، اگر خودش چیزی آورد، بپذیر؛ و گرنه خودت درخواست نکن." 

زن شیعه امروز و در این برهه زمانی که قیمت‌ها روزبه‌روز در حال افزایش هستند، باید اینگونه باشد. فشار اقتصادی این روزها کمرشکن است و توان مرد یارایِ مقابله با آن نیست! 

آنچه سبب عشق، محبت و علاقه بین زوجین می‌شود، قدر هم را دانستن و پایین آوردن سطح توقع در زندگی است؛ نه پول و ثروت!

 6 نظر

بوم نقاشیِ زندگی

14 مرداد 1398 توسط نردبانی تا بهشت

بوم نقاشی در دستان تو است. قلم‌مو را که برمی‌داری و در آبرنگ می‌زنی، این تو هستی که نقش را بر روی تابلویِ زندگی می‌کشی! حواست باشد بهشت و جهنم را تو خود نقاشی می‌کنی! پس طوری این نقش و نگارِ زندگی را بر روی بوم به نمایش دربیاور که بهشت را نقاشی کنی و وارد آن شوی!

 7 نظر

سماور سی‌و‌پنج‌میلیون‌تومانی

13 مرداد 1398 توسط نردبانی تا بهشت

سفری به اراک داشتیم و گفتیم: به بازار قدیمی این شهر سری بزنیم. نگاهی به قیمت اجناس می‌انداختی، دهانت به اندازه غار علیصدر باز می‌شد! قیمت‌ها رشدشان تصاعدی بود و جیب مردم در همان حقوق‌ها و یارانه‌هایِ چند سال پیش مانده بود! 

همین‌طور که داشتم، از گرانی اجناس می‌گفتم و دلم به حالِ طبقه پایین جامعه که خودمان هم در این دسته قرار داریم، می‌سوخت، چشمم به سماور بزرگی خورد که تا چند لحظه مانند مجسمه‌ها خشکم زد! اولش فکر کردم برایِ دکور و زیبایی در رستوران‌ها و هتل‌ها آن را می‌فروشند اما وقتی از فروشنده پرسیدم، گفتند:

“این رو خونواده‌ها می‌خرند برایِ مراسم‌هایی که دارند یا برایِ زیبایی" 

با خودم گفتم:

“این اینقدر بزرگه که یا یک غول باید چای آن را دم کند و آب را در آن بریزد و یا یه نردبانی بسازند و به کمک آن بالا روند تا هم‌قدش شوند”

قیمتش را که پرسیدم و فروشنده فرمودند: 

“سی و پنج میلیون ناقابل" 

واقعا دیگر داشتم پس می‌افتادم، سی‌وپنج‌میلیون پول بی‌زبان بدهی یک سماور، بابا به فکر شب اول قبر و قیامت باشید و با آن کار خیری راه بیاندازید! 

البته ناگفته نماند خیرین زیادی دور‌و‌برمان وجود دارد که گمنام مشغول خدمت به خلق هستند ولی اگر تعدادشان زیادتر شود، دنیا گلستان می‌شود!

 7 نظر
  • 1
  • ...
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • ...
  • 9
  • ...
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

یاس کبود۱۴

مولای‌من! تقویم را ورق می‌زنم، اما غیر از سرما و یخبندان چیزی نمی‌بینم. دل مان برای بهار لک زده و چشمان مان به دنبال بهار می‌گردد. بیا تا این سکوت یخ‌زده انتظار را بشکنی و بهار را برای مان به ارمغان بیاوری. آری مولای‌خوبم! دلم گلِ یاس می‌خواهد و نرگس. دلم برای عطرِ شمیم گلِ محمدی تنگ شده است. می‌دانم تو به انتظار ما نشسته‌ای، تا برگردیم. دریغا! چنان غرق لذت هستیم که فراموش کرده‌ایم، آمدنت را. ✏ز. یوسفوند

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احادیث اهل بیت
  • احکام شرعی
  • اطلاعیه
  • امام زمانی
  • بدون موضوع
  • حجاب
  • خاطرات تبلیغی
  • دعا
  • دلتنگی
  • دلنوشته
  • دوستانه
  • رمان
  • رمان عطر یاس من
  • رمان عطریاس
  • رمان‌سفرعشق
  • زیارت
  • سخن حکیمانه
  • سروده های من
  • سفرنامه
  • شهدا
  • صحیح‌خوانی نماز
  • طلبگی من
  • طلبگی من
  • عیدولایت
  • محرم و عاشورا
  • مناجات
  • مناسبت‌ها
  • مولودی
  • میلاد
  • نوشته های مدرسه
  • وبلاگ‌نویسی
  • وحدت بین شیعه و سنی
  • کروناویروس
  • کلیپ تولیدی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

وبلاگ دوستان

  • مهنا
  • ضحی
  • طلبگی‌ام مرا افتخار است
  • طوبای محبت
  • کویر تشنه باران
  • شورشیرین
  • مرکزندیریت حوزه علمیه خواهران

لوگو

یاس کبود

بهترین وبلاگ ها

  • معاون فرهنگی نوشهر
  • فرهنگی
  • نورفشان
  • ندا فلاحت پور
  • صاحل الامر

گزارش تخلف

گزارش تخلف

آمار

  • امروز: 306
  • دیروز: 725
  • 7 روز قبل: 2991
  • 1 ماه قبل: 18941
  • کل بازدیدها: 443275

پربازدیدها

  • دلم فریاد می‌خواهد
  • حمام عمومی
  • زن خوب وقتی آقاش میاد خونه...
  • کربلا دلتنگتم
  • عشق‌بازی در تاکسی!
  • چون شب باش و آرامش ببخش
  • بانوان و ورزشگاه
  • دوراهی انتخاب
  • دیوار زندگی
  • مناجات
  • ترس از ترور
  • تشکر از دوستان کوثربلاگ😘
  • معرفی برای ازدواج در سرپل
  • صبح‌انتظار
  • دختر و پسر بی‌خانمان
  • سفرعشق۶۵
  • بلاتکلیفی این روزهایم
  • نماز اول وقت
  • چشمه
  • خیرمحض

رتبه کشوری وبلاگ

    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس