دلم این روزها بیتابتر از...
دلم این روزها بیتابتر از همیشه است، نمیدانم چه مرگش شده که اینگونه سر ناسازگاری را در پیش گرفته است!
میگویم:
دلم را گره بزنم به الغوثهای این شبها، اما هربار گره را باز میکند، غرقِ هیاهوی دنیا میشود و به دنبال زرق و برقِ خیرهکنندهاش میرود!
خیلی سربههوا شده است، گوشش را میپیچانم و میگویم:
“یک لحظه رام شو و اینجا بنشین تا از دنیایِ هزاررنگ برایت بگویم”
اما مگر گوش میدهد؟!
زیبایی این دنیا گوشش را کر کرده و چشمش را کور!
قرآن را باز میکنم و آیاتِ نویدبخش بهشت را برایش تلاوت میکنم.
به او میگویم:
بهایِ تو متاع ناچیز این دنیا نیست، درست است که زیبایش هوش از سرت میبرد؛ مست و مدهوش میشوی!
اما!
بدان إی عزیز من!
بهایِ تو بهشت و نعمتهای بهشتی است!
بهایِ تو لقاءالله است و خشنودی پروردگار!
بهایِ تو همنشینی با مادر سادات است و لبخند او!
سرش را پایین میاندازد و شرمنده از سربههوا بودنش، خیرهکنان به نقطهای چشم میدوزد!
از آشوب دلش میگوید و به پلهایِ خراب شده پشتِ سرش اشاره میکند!
اشک در چشمانش حلقه زده و منتظرِ تلنگری است تا بغضش سر باز کند و هرآنچه را این سالها اندوخته به مانند آتشفشانی به بیرون پرتاب کند!
من میدانم اگر فوران کند، گدازههایش تا چندین کیلومتری همه را خواهند سوزاند!
پس سعی میکنم
رامش کنم و از لطف پروردگار برایش بگویم!
از شبِ قدر و بیستوسوم ماه رمضان لب به سخن باز میکنم!
فرصتِ این شب را یادآوری میکنم و میگویم:
خداوند رحمان فرموده است:
“صدبار اگر توبه شکستی باز آی”
اغوشش را ببین چگونه باز کرده و امشب منتظر توست!
بیانصافی است عزیزکم که امشب هم دست رد به آغوشش بزنی و پشتِ به او به دنبالِ هوسِ زودگذر این دنیا روی!
سرش هنوز پایین است و با انگشتان دستش گلهای قالی را لمس میکند!
ادامه میدهم و میخواهم تا تنور داغ است نان را بچسبانم!
از رحمتِ بیاندازه مولا برایش میگویم.
از آیه سراسر امیدبخش و مهربانی پروردگار حرف میزنم!
به او میگویم:
خداوندت را ببین که با چه لفظی صدایت میزند؟!
“قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ “
او ندا میزند، “یا عبادی” إی بنده من!
آیا مهربانتر از این میتوان کسی را صدا زد؟!
پروردگار ادامه میدهد بر نفست اسراف کردی؟!
به دلم تشر میزنم اسراف کردهای که اینگونه سرکش شدهای، اسراف کردهای که اینگونه بنده عاصی گشتهای!
اما خدا با مهربانی میگوید:
از رحمتم ناامید مشو، آغوشم باز است، کافی است قدمی برداری!
تمام گناهانی که انجام دادی را میبخشم فقط کافی است یک قدم به سویم بیایی!
و
چه زیبنده است نام تو، غفار و رحیم بودنت!
✍زهرا. یوسفوندمفرد