دعایی برای گشایش کارها...
دعای فرج را زمزمه میکنم و بندبندش حال دلم را عجیب میکند! به خود میگویم:
“چقدر خدا دوستمان داشته که برای آرام شدن ما در این لحظات طاقتفرسا چنین دعایی فرستاده تا با ذکر آن دلمان آرام شود و امید به فرجش در درونمان بیشتر شود!”
به این روزگار پر از سیاهی مینگرم اما ته دلم قرص میشود از داشتنش، از او که باید بیاید و “پایان شب سیه را سپید کند.”
وقتی با عشق میخوانم:
“الهی عظم البلاء”
دلم تنگ میشود و میگیرد…
میگویم خدای خوبم:
“مگر بلایی بزرگتر از این امروز در جهان داریم که انگار قیامت است و همه از هم فرار میکنند؟! قبلا عزیزی را از خانواده، دوستان و آشنایان میدیدی؛ در آغوشش میکشیدی و او را میبوسیدی اما حالا چه؟! آیا کسی جرات میکند، بدون ترس از چند قدمی عزیزانش رد شود؟!”
اگر این بلا و گرفتاری عظیم نیست پس چه بلایی قرار است بر سرمان بیاید تا فرجش نزدیک شود؟!
به بند زیبای ” و النقطع الرجاء” که میرسم؛ اشک چشمانم چون ابر بهاری سرازیر میشود و هق هق گریههایم چون غرش آسمانی، گوش فلک را کر میکند!
خدایا ما نمیدانیم قرار است چگونه امیدمان بریده شود تا فرجش را برسانی؟! اما این را خوب میدانیم؛ با این بیماری منحوس، ظرفیت روحیمان ته کشیده و دلمان فرجش را میخواهد تا به این اضطراب و دلهرهها پایان دهد!
درست است این روزها دیگر برایمان عادی شدهاند.
اما!
ای آفرینندهی جهانیان!
تا کی باید اینگونه زندگی کنیم؟! تا کی باید ماسک به صورت، با رعایت فاصله از همدیگر، شرکت نکردن در مراسمها و دوری از عزیزانمان زندگی کنیم؟!
خدای مهربانم!
دلمان لک زده برای خواندن نماز جماعتی در مسجد و زیارتنامه خواندن در حرم امام رضا “علیه السلام. دلمان پر کشیده برای عطرِ خوشِ چایی روضه و خواندن زیارت عاشورا!”
به ما نظری بفرما و به حق این بزرگان درگاهت، در کارمان فرج و گشایشی کن.
گشایشی که خیلی زود باشد و نزدیک، به اندازه “کلمح البصری” چشم بهم زدنی یا زودتر از آن!
ای مولای من! یا صاحب الزمان!
در این روزگار سختی و به دور از آسایش و آرامش، به فریادمان برس “الغوث الغوث الغوث” و ما را دریاب “ادرکنی ادرکنی ادرکنی”
که اگر تو ما را رها کنی به کجا روی آوریم تا واسطه بین ما و خدا شود و فرجتان را برساند…
✏ز. یوسفوند