تو را میخوانم...
04 فروردین 1400 توسط نردبانی تا بهشت
تو را میخوانم با چشمانی منتظر از میان کوچههای عمر در زمستانهای سرد و برفی کنار منقلهای زغالِ آخته با شبهای بلند و طولانی تو را میخوانم زیر آسمان لاجوردی با ابرهای بهاری و غرششان زیر قطرههای مروارید و شبنم تو را میخوانم بر روی فرشِ سبزرنگ و… بیشتر »