عطریاس۲
05 اردیبهشت 1398 توسط نردبانی تا بهشت
#رمان_دوم #قسمت_دوم #عطر_یاس قدمم رو گذاشتم تو حسینیه. آرامش خاصی گرفتم. یه گوشه دنج رو پیدا کردم و نشستم تا کسی مزاحمم نشه. حسوحال عجیبی داشتم. یاد روزی افتادم، که برای خادمیالشهدا اومدم جنوب. به محض دیدنش، یادِ خوابی افتادم که… بیشتر »