عطریاس۱۴
18 تیر 1398 توسط نردبانی تا بهشت
#رمان_دوم #عطر_یاس #قسمت_چهاردهم حاجآقای حسینی اومده بود کنارم و اونقدر غرق در زیباییهای اطراف بودم اصلا متوجه حضورش نشدم! وقتی دستپاچگیم رو دید، شروع کرد به معذرتخواهی کردن، منم مثل دیووونهها همش سرم رو تکون میدادم، به خودم که اومدم لب… بیشتر »