مطلبی را میخواندم، چشمانم پراشک شدند. دیدم، خالی از لطف نیست چند خطی دلنوشته بنویسم و مطلب را هم برایِ شما بفرستم!
قربان مظلومیت آقاجان! تو را شناختند و حقت را ادا نکردند. میدانستند تو کی هستی و باز به ناحق خانهنشینت کردند! طمع، حرص و آز انسان را به جایی میرساند که با وجود همنشین بودن با پیامبر و تماشا کردن غدیر، باز هم سقیفه به راه میاندازد و امام و خلیفه مسلمین را خانهنشین میکند! مگر مولا برگزیده شده از طرفِ خداوند نبود، مگر شما دست او را نگرفتید و مقامش را تبریک نگفتید، پس چرا اینگونه خلافت را از غصب کردید و آن را به خود نسبت دادید؟!
مگر حرف پیامبر برایتان سند نبود و قرآن حجت! خداوند آیه نازل کرد و فرمودند:
“ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی”
پس چگونه سخنش را نادیده گرفتید و هوایِ نفس را تبعیت کردید و بین مسلمانان دو دستگی ایجاد کردید؟!
مگر عایشه مقامت را نشناخت پس چگونه جنگ جمل را به راه انداخت و سپاهی را علیه تو به میدان جنگ آورد؟!
اینها و هزاران سوالِ بیجواب در ذهنمان مانده تا روزی که منتقمآلمحمد ظهور کند و ظالمان را سر جایشان بنشانند!
عایشه میگوید:
روزی با رسول خدا در خانه نشسته بودیم دیدم صدای دق الباب آمد !
رسول خدا به من اشاره کردند که در خانه را باز کنم رفتم دیدم پدرم بر ما وارد شد پیامبر اشاره کردند بنشین.
دو مرتبه صدای دق الباب آمد !
در را باز کردم یکی دیگر از صحابی وارد شد پیامبر اشاره کردند بنشین.
مرتبه سوم که صدای دق الباب آمد پیغمبر فرمود خودم در را بازیکنم:)
در را باز کردند حضرت علی وارد شدند پیغمبر سر و روی علی را بوسیدند و جای خود را به او دادند
از پیامبر صلی الله علیه و آله پرسیدم چرا ایندفعه به من اجازه ندادید در را باز کنم؟
🔸️پیغمبر فرمود : اولین باری که در زده شد جبرئیل نازل شد و فرمود بنشین
🔹️دومین دفعه هم جبرئیل از جانب خدا دستور آورد بنشین
🔸️سومین دفعه برادرم جبرئیل نازل شد
و فرمود : برخیز که صد و بیست و دو هزار ملک پشت در دعوا میکنند که چه کسی در را به روی علی باز کند یا رسول الله خودت برو و آن ها راآرام کن و در را باز کن.
پینوشت:
صحیح بخاری ج ۲ صفحه۶۲۱
صحیح مسلم جلد ۳ صفحه ۴۵۲
ابن حجر عسقلانی ج ۱ ص ۱۹
(( هرسه منبع از معتبر ترین کتب اهل سنت))