جمعههای دلتنگی
چشمانم، کاش لیاقت دیدنت را پیدا کنند.
هر روز و هر ساعت در حال گذران است و دلتنگیم بیشتر و بیشتر میشود.
به دنبال راهی هستم تا تو را بیابم. تو را بنگرم. تو را درک کنم. دریغا! آنچنان در مادیات زندگی غرق شدهام که حتی بوی پیراهنت هم به مشامم نمیرسد.
تو را در هیاهوی زندگی گم کردهام. به دنبالت میگردم اما تو را نمییابم.
مولای من! چشمی که تو را نبیند، نمیخواهم.
گوشی که صدای مظلومیتت را نشنود، نمیخواهم.
دلم جایی را میخواهد، از خودم، از هوای نفسم، از تعلقات مادی و زرق و برق دنیا خود را برهانم، تا بتوانم به دیدارت نائل شوم.
مولا جان! عمر رو به پایان است و لحظه مرگ نزدیکونزدیکتر میشود، کاش تو را مییافتم و لب به سخن میگشودم و غم دل با تو میگفتم.
#به_قلم_خودم